نمی دانم چه زمان پاهایم عزم بازگشت کنند.
نمی دانم وقتی می روم لبخندی بدرقه ام می کند یا نه...
نمی دانم وقتی نیستم دلی دلتنگم می شود یا نه...
نمی دانم وقتی آمدنم دور شود چشمی چشم انتظارم می ماند یا نه...
هیچ نمی دانم.
تنها می دانم باید بروم.
مراقب دلهایتان باشید...
نکند سرمای پاییز بر دلهایتان بنشیند.
هر چه باشد دلهایتان آنقدر ظریف است که می ترسم پاییز...
فدای دلهای بارانی و چشمان بهاریتان.
باز هم می گویم...
مراقب دلهایتان باشید.
سلام وبلاگ خوبی دارید به من هم سر بزنید من وبلاگ رو 5 یا 6 باز به زر میکنم و هر چه شما بخواهید در آن قرار میدهم خوشحال میشم سر بزنید راستی اگر با تبادل لینک موافقید لینک من را قرار دهید بعد به من خبر دهید تا لینکتون رو بذارم ممنون موفق باشید بای