تو تنها مونس جان و دلم بودی کجا رفتی؟
برایت یک سبد پر از گل عشق آوردم چرا رفتی؟
نگاه من برایت گفت:می خواهم تورا.اما
به فریاد نگاه خیس من بی اعتنارفتی
از آن روزی که بشنیدی دعای صبحگاهم را
شدی از خویشتن مغرور،با باد صبا رفتی
تو تنها آشنا بودی ،در این غربت که من بودم
زدریای وجود من،مثال ناخدا رفتی
نه می گویم که برگردی نه می گویم چرا رفتی
ولی یک روز می فهمی که بر راه خطا رفتی....