عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

قصه باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد
رگ و ریشه ام سیاه شد
تو تنم جوونه خشکید
 اما این دل صبورم به غم زمونه خندید
آسمون قصر جونونی
آسمون تشنه خونی
آسمون مست گناهی
آسمون چه رو سیاهی
اگه زندگیم عذابه یه حباب روی آبه
من به گریه هام می خندم
می گم همش یه خوابه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد