عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

تقدیم به کسی که یادش همیشه در خاطرم خواهد ماند:
قدم های نااستوار برمی داشتم وازسراشیبی پرپیچ وخم زندگی بالا می رفتم.گاه از فرط خستگی سالهادرراه می نشستم ومی گریستم تادرنده ای مرا طعمه خویش نسازد
.
بعد می ایستادم وبه راه نادانسته ادامه می دادم.حتی نمی دانستم بایداز کدامین راه بروم
.
هرچه پیش می رفتم جاده خطرناک تر می شد وحیوانات به من نزدیک ونزدیکتر می شدند واز فرط خستگی وترس قرنی نشستم وعهد بستم که دیگرحرکت نکنم
.
ناگاه دست گرمی شانه هایم رانوازش کردودستهایش را درازکرد.می ترسیدم به دستانش اعتماد کنم ولی حدیث عشق ونورخدائی درونش هویدابود.نیمی از راه را که بااو طی کردم فهمیدم که فرشته ای نصیبم شده.آنگاه برگشتم وبرای تشکر فریاد زدم: دوستت دارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد