به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی نیست!
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدکهاییست
که خبر می آرند از گل وا شده ی دورترین بوته ی خاک
روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه ی معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است!
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست!
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بر دارد چینی نازک تنهایی من
سیاوش
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 ساعت 02:12 ب.ظ