دیدمش از دور که می رفت
اشک سردی تو چشاش بود
اون نمی خواست بره اما...
زنجیره اجبار به اش بود
می شنیدم هق هقش رو
که می گفت تا فردا بدرود
لحظه های تلخ بود اما
دل من منتظرش بود
به سلامت ای همه کس
می دونم که بر می گردی
میدونم دلت همین جاست
از دلم سفر نکردی
خیلی زود رفت لب جاده
اما من اونو می دیدم
خداحافظ گفتنش رو
خیلی روشن می شنیدم
چند قدم مونده به بودن
ذره ای نزدیک تر از من
سره وعوه مون نشستن
تشنه ی به تو رسیدن
بغض سردم نعره می زد
خداحافظ عشق رویااااااااا
می مونم تا بربگردی
روی نیمکت لب دریاااااااا
خدایا می خواهم ...
توان آن را داشته باشم که ادامه دهم
اگر زمانه بر وفق مراد نگشت از نو آغاز کنم
زیبایی را ببینم هنگامی که دیگران ناتوان از دیدن آنند
می خواهم...
امید رویایی نو داشته باشم و شکیبا
تا رویاهایم همچنان ادامه یابد...
و خردمند
آنگونه که به آینده چشم داشته باشم...
بیهوده مرا چشم براه کردی
رفتی آن کاخ امیدی که بنا کردم
ازعشقت خاکستری از آن تو بپا کردم
و رفتی تو که دانی
همه ترس من از هجر تو بود
از دوری و عشق تو بود
پس چرا شهر دلم را تو رها کردی
رفتی به عشقم جفا کردی
رفتی در توانم نبود دوری و هجر تو
عزیز گویی که خواب است
که اینگونه جفا کردی و رفتی
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله برخرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمم، یک نماز
عشق یعنی عالمی رازو نیاز
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی به تو بد بین شدن
عشق یعنی خود باوری
عشق یعنی رها کردن
بچه ها چند وقته که دیگه بی معرفت شدید و نظر نمی زارین بابا به جان خودم من این مطالب رو به سختی گیر میارم و تو این وب می زارم ولی شما زورتون میاد یه نظر نا قابل به زارین
برو ای هم بغض باران ... برو ای همسفر جاده های سرد... برو ای همدرد گریه ... هم بغض باران خدا حافظ .. خدا حافظ ... برو نگاهم بدرقه راهت ... برو مسافر ... اشک من دیگر نمیریزد به یاد خاطرات تو ... چشمهایم رو می بندم خدا حافظ .. خدا حافظ .. برو ای هم بغض باران خدا حافظ ... همدرد غمهایم .. دیگر نمیبارم ... برو دیگر که دلتنگم ... برو هم بغض شیشه برو مسافر ... خدا حافظ ... خدا حافظ ...
باز از بوی درخت
نفسم می گیرد
چه کسی یاد تو را
از دلم می گیرد
حک شده روی دلم
طرح زیبای درخت
حک شده روی درخت
طرح زیبای دو دل
به گمانم دل من
شهره شهر شده
به گمانم دل تو
با دلم قهر شده
وای! این بوی درخت
بدتر از زهر شده
به من گفتی با هم باشیم و دلم ترسید.
صدای زنگ خطرشو شنیدم .
تو گفتی برای هم باشیم و من بیشتر ترسیدم.
نکنه حرفات خام باشه.
نکنه تو معنی عشق رو ندونی.
نکنه بری و تنهام بذاری.
دل من تنهاست و تنها تر بشه.
من به تنهاییم عادت کردم اما دیگه نمی خوام توی این تنهایی , تنها و تنهاتر بشم من از عاشق شدن میترسم.
بخاطر همین تنهام.