عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

تازگیها

تازگیها بهت خالی چشمانم را از امتداد نگاه آیینه می دزدم
کسی آنجاست که آشنای من نیست...
در تلفیق وضوح و ا بهام
این روزها انگار‏،
من بعد مبهم ماجرایم !...
ورق ها را که بر می زدی
می دانستم دل آس و پاس من
گشنیزی هم نمی ارزد برای تو
ورق ها را که می چیدی
هنوز کنارم بودی
فاصله دلها مان را اما
سربازی
مشق قدم آهسته میکرد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد