تازگیها بهت خالی چشمانم را از امتداد نگاه آیینه می دزدم
کسی آنجاست که آشنای من نیست...
در تلفیق وضوح و ا بهام
این روزها انگار،
من بعد مبهم ماجرایم !...
ورق ها را که بر می زدی
می دانستم دل آس و پاس من
گشنیزی هم نمی ارزد برای تو
ورق ها را که می چیدی
هنوز کنارم بودی
فاصله دلها مان را اما
سربازی
مشق قدم آهسته میکرد.
سیاوش
شنبه 21 مردادماه سال 1385 ساعت 11:40 ب.ظ