سر نوشت من
فردا شاید بمانم
شاید ،
_ اما نگاهی دگر ،عشقی دگر و شایدم دردی دگر _
به دور دست ها خواهم رفت
آشنا ، آنچه که دیگران نمی دانند :
می آیم ، همچون کرمی در گلوی تو
می آیم ، تا دردها یت را بر انگیزم
می مانم، تا در نگاه تو ذوب شوم
می آیم ، از کهکشان تا جاودان در کنار ستاره ها
می مانم، برای جنگیدن
_و تو حیوانی سخت و ناتوان ، به ستیز با من خواهی آمد
و من لبخند زنان سرنوشت را زیر پیراهنم پنهان خواهم کرد