عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

بیهوده مرا چشم براه کردی

بیهوده مرا چشم براه کردی   

  رفتی آن کاخ امیدی که بنا کردم

  ازعشقت خاکستری از آن تو بپا کردم

  و رفتی تو که دانی  

  همه ترس من از هجر تو بود

  از دوری و عشق تو بود

  پس چرا شهر دلم را تو رها کردی

  رفتی به عشقم جفا کردی

  رفتی در توانم نبود دوری و هجر تو

 عزیز گویی که خواب است

 که اینگونه جفا کردی و رفتی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد