عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

سوال

شاگردی از استادش پرسید : عشق چیست ؟ استاد گفت : به گندمزار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور . اما در هنگام عبور از گندمزار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی .


شاگرد به گندمزار رفت پس از مدتی طولانی برگشت . استاد پرسید : چه آوردی ؟ و شاگرد با حسرت جواب داد : هیچ ! هر چه جلوتر می رفتم خوشه های پر پشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پر پشت ترین خوشه تا انتهای گندمزار رفتم استاد گفت : عشق یعنی همین !

 شاگرد پرسید : پس ازدواج چیست ؟ استاد جواب داد : به جنگل برو و بلند ترین درخت را بیاور .اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی . شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت وگفت : به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم انتخاب کردم . ترسیدم اگر جلوتر روم باز هم دست خالی برگردم .استاد گفت :ازدواج یعنی همین !

نظرات 1 + ارسال نظر
نفیسه شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:20 ب.ظ

سیاوش جون لطف کن این مطالب واسم بفرست عالی ان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد