عشق
اگر عشق چیزیست فراتر ازتماسی ساده،
که هست،
گاه بس است چکیدن ناگاه شبنمی بردستت
ازبرگ گلی ناگاه سرت گیج میرود
گویی رطل گرانی زده ای
با جانی عطشناک
اگر عشق هزار تویی ست
پُر از آیینه های تابنده،
که هست
من گام بر آستانش نهاده و داخل شده ام
وتا امروز مسحور نور آیینه های آن
راه خروج را نیافته ام
سلام.وبلاگ جالبی داری .به ما هم سر بزن.اماده تبادل لینک هم هستم.