عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

عشق

عشق
 
اگر عشق چیزیست فراتر ازتماسی ساده،
که هست،
گاه بس است چکیدن ناگاه شبنمی بردستت
ازبرگ گلی ناگاه سرت گیج میرود
گویی رطل گرانی زده ای
با جانی عطشناک
اگر عشق هزار تویی ست
پُر از آیینه های تابنده،
که هست
من گام بر آستانش نهاده و داخل شده ام
وتا امروز مسحور نور آیینه های آن
راه خروج را نیافته ام

نظرات 1 + ارسال نظر
مسعود پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:47 ب.ظ http://maxoud.blogsky.com

سلام.وبلاگ جالبی داری .به ما هم سر بزن.اماده تبادل لینک هم هستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد