عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

حرف دل من

این پست یکم طولانی شد ولی حتماً بخونیدش چون مطمئناً برای شما هم جالب خواهد بود

*  خیلی وقتا نمی فهمم که چرا ما با هم دیگه دوست می شیم
نمی دونم که چرا با هم حرف می زنیم
به هم قول می دیم، عهد می بندیم،عاشق می شیم
بعد به خودمون می گیم:
وای دنیا الان دیگه بهترین روزهاش رو داره بهم نشون می ده
بعد کم کم به هم دلبسته می شیم
دیگه تنهایی ممکن نیست
این حرفی که هر روز توی آینه به خودمون می زنیم
وای چقدر خوشبختم
نمی فهمیم که روزهاو شبامون چطوری داره می گذره
کلی آدم توی دنیا پیدا می شه و بهمون حسادت می کنه
ما هم کلی پز می دیم
آخ که چقدر احساس غرور می کنیم
دیگه زیاد به آدمهای اطرافمون توجهی نمی کنیم
بعد واسه همدیگه هر کاری می کنیم
برای اینکه نشون بدیم عاشقیم به هر دری می زنیم
اوضاع بر وفق مراد
نمی فهمم، یعنی هر چی فکر می کنم که چرا آدمها می تونن این همه عوض بشن نمی فهمم
من عوض می شم
تو عوض می شی
خواسته هامون تغییر می کنه
دیگه احساس می کنیم به درد هم نمی خوریم
اولش سر هر چیزی جر و بحث می کنیم
بعدی اوضاع رو به هم می زنیم و چند روز قهر می کنیم
یواش یواش قهرامون طولانی می شه و هیچ کس ناز هیچ کسی رو نمی کشه
وای چقدر دلتنگی درد داره
دلمون برای هم تنگ می شه اما به روی خودمون نمی آریم
فکر می کنیم اگه حرف بزنیم نصف دنیا کم می شه
واسه هم تب می کنیم اما به هم دروغ می گیم که سرما خوردیم
بی قراری می کنیم ، بهونه می گیریم
اما فکر می کنیم اولشه ، بعد به خودمون می گیم :
نگران نباش همه چیز درست می شه
بعد دیگه از دست خودمون هم خسته می شیم و به خودمون می گیم:
بس کن لعنتی، چی از جونم میخوای
تصمیم می گیریم از هم جدا بشیم
مهم نیست چقدر خاطره داشتیم
مهم نیست که یه روزی عاشق هم بودیم
مهم نیست واسه هم نفس بودیم
دیگه هیچ چیزی از با هم بودنمون مهم نیست
آره مهم نیست کی تصمیم می گیره که جدا بشه
تو باید بسوزی و بسازی
چون خودت خواستی
چون جرمت عاشقی و صادقی
چون گناهت متعهد بودن به عهدته
بعد مجرم می شی
سزای جرمت هم اینه که فراموش کنی
همه می گن ول کن بابا
اون نبود خوب یکی دیگه
اما هیچ کسی توی دله کسی دیگه ای نیست
اینا همه جزوه هایی که به دیگری می دیم
و گر نه در مورد خودمون که باشه تجدید می یاریم
بعد برای اینکه به هم نشون بدیم که دیگه مهم نیست وما به شرایطمون عادت کردیم
اگه بر حسب اتفاق همدیگه رو دیدیم یا حرف زدیم
سرد سرد می شیم
انگار که هیچ وقت همدیگه رو نمی شناختیم
اما مگه ممکنه ....
بعد شروع می کنیم به گم و گور کردن خاطراتمون
اما به قول پناهی:
همه چیز از یاد آدم می ره مگه یادش که همیشه یادشه
دلت می گیره و مدام بغض می کنی و اشک می ریزی
بی تاب می شی، کم می یاری
موقع با هم بودن یادت نمی یومد که کی روز می شه، کی شب می شه
اما وقتی جدا می شی، حساب دقیقه های جداییتون رو هم داری
هر روز می شماری 1، 2، 3، .....
بعد باورت نمی شه که چند ماه شده، انگار همین دیروز بود
بعد واسه بقیه می شی مادربزرگ
همه رو نصیحت می کنی که صادق نباشن
رو راست نباشن، همه چیزشون رو به پای کس دیگه ای نزارن
از تنهایی و کوله بار غصه ای که هیچ کس درک نمی کنه
ناخودآگاه می ری سراغ یکی دیگه
اما اینار با زره و شمشیر
مبادا که توی این جنگ زخمی بشی ، می خوای هر جور باشه برنده باشی
آخه یکی نیست بگه بچه جون مگه می خوای بری بجنگی و آدم بکشی
اما طفلکی تقصیری نداره، هر کاری می کنه که دیگه اینار زخمش نزنن
اما مگه ممکنه...
می یای زرنگ بازی دربیاری و برنده باشی اما نمی شه
اون یکی هم مثل تو شاید یه تجربه تلخ داشته
اونم انگار که اومده بجنگه و برنده بشه
حالا می مونی بین والا بلا
بعد برای اینکه از راه دیگه ای بری مثل موش می شی
می ری سراغ یه راه میون بر
میخوای از پشت حمله کنی
مهربون می شی
دائم بهش زنگ می زنی، براش هدیه می خری
الکی بهش حرفای عاشقانه می زنی
می دونی چرا اینکار رو می کنی؟
برای اینکه بهت وابسته بشه و تو دخلش رو بیاری، آره این بهترین راه ممکنه
بعد یهو چشمات رو باز می کنی
خوب نگاه می کنی و مات و مبهوت می مونی
تو خودت افتادی توی راهی که به خودت زخم زدی
اون ولت می کنه و می ره
تو می مونی و یه دنیا وابستگی و غصه
بعد دنیا پر می شه از آدمهای زخم خورده ای که هراسون دنبال کسی می گردن که بهشون زخم بزنن
دیگه به هیچ کس و هیچ چیز رحم نمی کنیم
یا شایدم دیگه صداقت رو باور نداریم
یا خودمون رو توی این آشفته بازار گم می کنیم
دنیا دنیای بدی شده
یا نه ما آدمهای بدی شدیم
نامهربونیامون واسه چی
چرا هیچکسی با خودش و دنیای خودش رو راست نیست
بیا یه کاری واسه همدیگه بکنیم
بیا یه کاری واسه خودمون بکنیم
آره این یکی بهتره
هر کسی یه فکری به حال خودش کنه
تا دنیامون بهتره بشه
خوش رنگ تره و زنده تر بشه
بعد یه روزی ببینیم که هیچ کس با کسی جنگ نداره
دیگه کسی به خاطر کسی غصه نداره
یعنی می شه؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
melika شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:14 ب.ظ http://love-melodi.blogfa.com

ghashang bood faghat bazi az kalamatesh ja oftadan

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد