عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

ثانیه ها از پس ثانیه ها در تاریکی مطلق بی صدا وآرام می آید.
امشب میهمانیست میهمانی ثانیه ها در خانه ی تاریکی ها و من در میان تاریکی ها به دنبال گمشده ام می گردم اما گویی من جزئی از خود را گم کرده ام !
هیچ سوسوی از نور نیست !
..... من تمامیتم را گم کرده ام .....
لحظه ها مرا ازخود دور می سازد و به میهمانی بادبادک های کاغذی می برد ........ رو به اوج ........ !!!
اوج میگیرم روی طاق آبی آبی دور از سفره ی سیاه آسمان !!
اوجی از جنس توهم !!!
بی اختیار دستی به ستاره های اطلسی خیالم می کشم وچشمان بسته ام را راهی جاده ی خواب های شیرین کودکی می کنم.
من در جهالت به اوج خود رسیده ام  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رویا شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:25 ق.ظ

از خوندن متنهای شما لذت بردم یک جورایی منم مثل شما مینویسم البته در دفتر کوچکم .بازم ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد