نگاهم یتیم ندیدن نگاهی است که در خزانی سرد تنهایم گذاشت!
و چشمانم در انتظار نوری است که با رفتنش قلبم را در احاطه ی خلا ای مبهم نابود کرد
و دست هایم به سوی آسمانی است که مرا ازعشقم جدا ساخت!
و نگاهم به دنبال بی کرانی است که هیچ وقت در افقهای قلبم پایان نمی یابد ....
و اشک هایم محبوس صدفی است که در دریای غمهایم غرق شد...
و گوشهایم به دنبال صدایی است که در شبهای تار زندگی ام با لالایی های زیبایش مرا می خواباند...
و قلبم به دنبال نجوایی است که در دل سیاه شب عشق الهی را برایم تفسیر می کرد...
و روحم به دنبال معصومیت از دست رفته ایست که با رفتنش
لحظه و لحظه مرا از خدایم دورتر ساخت!
اون دیگه معصومیت نیست ...
وبلاگت خیلی نازه
روزات برفی
شعر هاتو خوندم خیلی پر مفهومه وبلاگ بسیار زیبایی دارید.
پاینده باشید.درپناه حق.