تورا دوست میدارم هم قسم
باز هم امروز در دلم دردی دارم بازم چشمانم از حسرت خیس است
آخر چرا تو را غریبه میدانم؟
تو که تمام دل را مال خود کرده ای تو که الماس چشمایم را گرفته ای
یادت است غریبه من انروز تو را دیدم
من بین آن همه چشم تو را شناختم تو را که با همه فرق داشتی اما چرا همه نمیرفتند
تا من بتوانم با تو تنها باشم؟
تو را که بعد از آن قبله ام را بر گرداندم و چشمهایم گریان است
مدتی است که مثل روحی سرگردانم
مثله روحی که در کوچه های شعر به دنبال آشنایی تو می گردم
تا شاید دستهایم که از لبهایم عاشقترند از تو نشانی پیدا کنند
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی دارید
خوشحال میشم به من هم سری بزنید...
به امید دیدار...
وبلاگ عاشقانه ی خوبی داری ....