عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

نگفته بودم!

نگفته بودم!
پیش از خدا حافظی
حافظه ی باران را مرور کنی ؟
و
از میان تمام رویاهایش
سلام ها را به خاطر آوری ؟
نگفته بودم !
واژه ها مقدس اند
احساس می شوند
می ترسند
می تر سانند
و
حادثــــــــــــــه
هیچ وقت خبرت نمی کند؟!
حالا رفته ای
و
من در کوچه های قهوه ای کویری که
سواد خواندن ابر ها را ندارد
تشنه ی قطره ای سلامم
تا بار دیگر
سبز شوم...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد