دلم بیمار ،تنم بیمار
درخت دوستی ام بی بار بی بار
دلم آزرده و گونه هایم زرد
تقدیر مرا ،سوخته همره کِشته هایم کرد
از خدا خواهم دیگر ایکاش نفس نبود
پرنده آرزوهایم دیگر در قفس نبود
جسمم به زیر خاک و روحم خارج از تعلق
دساتنم همره گوشهایم خالی از رنگ تملق
داشتم یگانه پوشینه ای پاک پاک
تا بپوشانم این سینه چاک چاک
سبک و بی بار، پران بودم تا بر دوست
تا بگویم شکوه خود از مهربان دوست
دوستی اینچنین کجا یابی در عالمی
تو در جوش و دوست در بی غمی
تو سودای او به سر و او سر به سودای دیگری
تو دلی شکسته به محضر و او مفتخر به شکسته سری
سلام
تولد بلاگمونه حتما بیا پیشه ما خوشحال میشیم