عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

تنها مانده ام

در کنار تلی از خاکستر تنها مانده ام... خاکستری از تمام خواستن ها و دل بستن ها...

از امید و عشق ...خاکستری از جنس عبور

سکوت را می نگرم که چگونه در همسایگی اش محمل گزیده ام و او پر هیاهو تر از

همیشه فریاد میکشد...اطرافم جز استخوانهای سردی که صدای خرد شدنشان غرش باد را

خاموش میکند هیچ چیز نمی یابم...دوباره گم شدم در میان قفسی که برایم ساخته ای...

 

 

چشم هایم مدام تو را جستجو میکنند و سراغت را از من میگیرند....

از من که فاصله ی خیالم با تو اندازه ی دلی تنگ و گونه ای خیس شده...

کاش کمی انتظار چاشنی خیالم بود...انتظاری بس بیهوده...

اینگونه لااقل گمان میکردم در این ورطه نگاهی نگران و دلی بیتاب را به همراه دارم...

اینگونه شاید دیگر در این دنیای تلخ در دستان خالی عادت به دنبال خود نمیگشتم...

استخوان ها را در آغوش میگیرم...دوباره از نو در زندانی محصور میخزم...

حتی برای روح سرگردانم هم صدایی خیس نغمه نمی خواند...!!!

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نوپا یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:56 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com

تا ... رسیدن به تو
واسه تا رسیدن تو ، خودم و زدم به آخر
دل به غیر تو نبستم ، از اون اولش تا آخر
قصه من و تو انگار ، شده راز دفتر عشق
چکه های ناز چشمت ، کرده برگه ها شون و تر
به کدامین از گناهم ، نشدم موافق تو
به قضاوتم نشینی ، به حلالی ام تو داور
شده ام غرق وجودت ، انتظار منجی عشق
با وجود ناجی اینجا ، شده ام من هم شناگر
قلب صاف و ساده من ، می تپد به انتظارت
به هوای آشنایی ، بشیم اینجا آشنا تر
با طناب دیدگانت ، شده ام به اوج مستی
با وصال مقصد عشق ، به صفایی ام صفاتر
با قدوم تا تو انگار ، شده ام مهم و بهتر
به امید و سبقت حالا ، گشته ام کنون فراتر
طاهری هر چه نویسد ، شده مبتلا و مجنون
به زبان لیلی گوید ، به حکایتش برابر
**
نوپا
01/12/1386 بندر عباس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد