روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
مرسی فائزه جان خیلی زیبا بود !
سلام من عاشق این شعرم روی قبرم بنویسیدکبوتر شد و رفت....
خیلی خوشگل و نازه اگه دوست داشتی به وبلاگ ما دو تا عاشق هم یه سری بزن...