عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

۱۳۸۸

خوب اینهم اولین پست سال ۱۳۸۸ گرچه می دونم دیر شد ولی دیگه خودتون ببخشید 


شعری برای باران سروده ام
شعری برای دردهای بی کران قطره ها
که در نی نی اشک چشمانم متولد میشوند
و در راستای خطی، آرام
بر روی گونه هایم جاری می شوند!
باران را میبویم
بویی نمیدهدولی دستانش بسیار مهربانند
زیرا مرا به یاد تو سوق میدهند
میلی برای رسیدن به تو
خدای خوب من!
در نگاه چشمانم
صدایی فریاد میزند که
که آمده ام تا بمانم برای تو
و اشکها به یاری من می آیندو
یاری دستانم است که بی هیچ چشمداشتی
به سویتو دراز شده اند
آری من تو را میخواهم
تو را
خدای مهربانم را!
مرا ببخش

نظرات 1 + ارسال نظر
میثم پنج‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:22 ب.ظ http://mhi.blogsky.com

جهان را ما نه آنچنان که واقعا هست نمی بینیم... جهان را ما آنچنان که واقعا هستیم می بینیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد