خنده ی یک رویای نیمه شب کور ز مهتاب
دل من ....
خسته ی یک خواب به مستی تماشای نگاهت !
دل تو ....
لرزش لب بود به هنگام فرو بردن یک رایحه دردشت شقایق
دل من ....
لرزش اشکیست که بر آن لب لرزان تو میریخت دمادم !
دل تو ....
گور گناهی ست که پنهان کند هربوسه ی غمگین
دل من ...
آینه ای بود که بشکسته به صدنیزه ی مژگان سیاهت!
دل تو...
دردل من خاطره ها را به صد افسوس فرو ریخت
دل من ...
در دل من سائل جاوید خیالی شد و پژمرد !
دل تو ...
در دل تو منظری از قتلگه عشق مرا آرایید
دل من ....
در دل تو خفت و فرو مرد و به رویا پیوست !