عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

ای کاش کودک بودیم


نگاه کن


نگاه کن که چگونه آسمان را به قهر واداشتی


تا ما را نبیند


تا نبیند کودکی را


که تا چند سال پیش


بزرگترین گناهش ریختن یک لیوان چای بود


امروز کوچکترین گناهش آزار دیگران است

 



نگاه کن


به خودت نگاه کن


و ببین که چرا نشستن یک لبخند بر لبانت


از حفر هزار چاه سخت تر است


و چرا دل شکستن برایت


از نفس کشیدن راحت تر


 


نگاه کن


نگاه کن به دیروز


به روزی که سوار شدن بر تاب آهنی


برایت از عسل شیرین تر بود


و بزرگترین آرزویت شاید


داشتن یک دوچرخه


 


ای کاش کودک بودیم


ای کاش کودک بودیم


تا دل هامان پاک بود ، مثل یک سفره ی نان


ای کاش کودک بودیم


تا می دانستیم که دروغگو


دشمن خداست


تا می دانستیم


مادر را باید دوست داشت


تا می دانستیم


پدر را باید دوست داشت


 


ای کاش کودک بودیم


قلبمان مهربان بود و زلال


و گریه می کردیم ، وقت تنهایی مان


 


 


بزرگ شدیم اما


ای کاش دل هامان در کودکی جا می ماند


 




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد