عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

چگونه تو را فراموش کنم

مانده‌ام


 

 چگونه تو را فراموش کنم


 

 اگر تو را فراموش کنم


 

 باید


 

 سال‌هایی را نیز که با تو بوده‌ام


 

 فراموش کنم


 

 دریا را فراموش کنم


 

 و کافه‌های غروب را


 

 باران را


 

 اسب‌ها و جاده‌ها را


 

 باید


 

 دنیا را


 

 زندگی را


 

 و خودم را نیز فراموش کنم


 

 تو با همه‌ چیز درآمیخته‌ای!


خارها


خوار نیستند


شاخه های خشک


چوبه های دار نیستند


میوه های کال کرم خورده نیز


روی دوش شاخه بار نیستند


پیش از آنکه برگهای زرد را


زیر پای خویش


سرزنش کنی


خش خشی به گوش می رسد :


برگهای بی گناه


با زبان ساده اعتراف می کنند


خشکی درخت


از کدام ریشه آب می خورد 


 

                                                                   قیصر امین پور                    





آدمها با دلایل خاص خودشان به زندگیما وارد می شوند


و با دلایل خاص خودشان از زندگی ما می‌‌روند

نه از آمدنها زیاد خوشحال باش،


نه از رفتنها زیاد غمگین


تا هستند دوستشان داشته باش


به هر دلیلیکه آمده اند


به هر دلیلیکه هستند

بودنشان را دوست داشته باش


بیهیچ دلیلی


شادمانیهای بیسبب



همین دوست داشتنهای بیچون و چراست


مثل همه عصرها_

زویا پیرزاد_



ما همیشه 

 

یا جای درست بودیم در زمان غلط 

 

یا جای غلط بودیم در زمان درست 

 

و همیشه همینگونه

 

همدیگر را از دست داده ایم ..

 

- پل استر


زندگی،یک نعمت است.

از آن لذّت ببرید.

آنرا جشن بگیرید،

و ادامه اش دهید

وبدانیم که

زندگانی : یک گذر است

نه یک ماندن

‌عشق یعنی ...


ای که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌

عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست

عشق یعنی مهر بی‌چون و چرا

عشق یعنی کوشش بی‌ادعا

عشق یعنی عاشق بی‌زحمتی

عشق یعنی بوسه بی‌شهوتی

عشق یعنی دشت گل کاری شده

در کویری چشمه‌ای جاری شده

یک شقایق در میان دشت خار

باور امکان با یک گل بهار

 عشق یعنی ترش را شیرین کنی

عشق یعنی نیش را نوشین کنی

 عشق یعنی این که انگوری کنی

عشق یعنی این که زنبوری کنی

عشق یعنی مهربانی در عمل

خلق کیفیت به کندوی عسل

 عشق یعنی گل به جای خار باش

پل به جای این همه دیوار باش

 عشق یعنی یک نگاه آشنا

دیدن  افتادگان  زیر 
پا

عشق یعنی تنگ بی ماهی شده

عشق یعنی ، ماهی راهی شده

عشق یعنی مرغ‌های خوش نفس

بردن آنها به بیرون از قفس

عشق یعنی جنگل دور از تبر

دوری سرسبزی از خوف و خطر

عشق یعنی از بدی ها اجتناب

بردن پروانه از لای کتاب

در میان این همه غوغا و شر

عشق یعنی کاهش رنج بشر

ای توانا ، ناتوان عشق باش

پهلوانا ، پهلوان عشق باش

عشق یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر

واگذاری آب را بر تشنه تر

عشق یعنی ساقی کوثر شدن

بی پر و بی پیکر و بی سر شدن

نیمه شب سرمست از جام سروش

در به در انبان خرما روی دوش

عشق یعنی مشکلی آسان کنی

دردی از درمانده‌ای درمان کنی

عشق یعنی خویشتن را نان کنی

مهربانی را چنین ارزان کنی

عشق یعنی نان ده و از دین مپرس      

در مقام بخشش از آیین مپرس

هرکسی او را خدایش جان دهد

آدمی باید که او را نان دهد

عشق یعنی عارف بی خرقه ای

عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای

عشق یعنی آنچنان در نیستی

تا که معشوقت نداند کیستی

عشق یعنی جسم روحانی شده

قلب خورشیدی نورانی شده

 عشق یعنی ذهن زیباآفرین

آسمانی کردن روی زمین

هر که با عشق آشنا شد مست شد

وارد یک راه بی بن بست شد

 
هرکجا عشق آید و ساکن شود

هرچه ناممکن بود ممکن شود

 
درجهان هر کارخوب و ماندنی است

رد پای عشق در او دیدنی است

سالک آری عشق رمزی در دل است

شرح و وصف عشق کاری مشکل است

 
عشق یعنی شور هستی در کلام

عشق یعنی شعر، مستی؛ والسلام


 



 
                                                  مجتبی کا شانی ( سالک ) 

بسترم


صدفِ خالی یک تنهایی ست


و تو چون مروارید


گردن آویزِ کسان دگری



                                         - هوشنگ ابتهاج

کوتاه...


عمر لذتها همه کوتاه است!


عمر سیگار کوتاه...


عمر خنده از سر شادی بسیار کوتاه


عمر مستی از شراب لب یارت کوتاه


عمر گرمای تن داغ خدایت کوتاه


تازه می فهمم...


پس چرا


عمر من


کوتاه نیست


بانو بیدار شو!

بانو بیدار شو!


یک پاکتِ سیگار بخریم


یک جعبه دستمال کاغذی


کمی‌ عرق سگی‌


برویم در خانه حسین پناهی را بزنیم


آنقدر شعر بخوانیم و گریه کنیم


تا عمو حسین از صرافتِ رگ‌هایش بیفتد


سرِ راه برگشتن


تیغ می‌خریم


من رگ لاله‌های باغچه را میزنم


تو تولدی دوباره را می‌‌نویسی


من زار می‌‌زنم


بانو !!!


هیچ زنی‌


در آستانه ی هیچ فصلِ سردی نیست


تو کنارِ یک پنجره


رو به باغِ همسایه


می‌خوابی


و در نگاه خاکستری من


جاودانه می‌‌شوی


بگو چگونه‌ بگویم‌ : دوستَت‌ می‌دارَم‌ !

بگو چگونه‌ بگویم‌ : دوستَت‌ می‌دارَم‌ !


وقتی‌ که‌ مَردان‌ِ گُرْگفته‌ در بسترْ


این‌ جمله‌ را به‌ روسپیان‌ِ کهن‌ْسال‌ْ می‌گویند ؟


وقتی‌ که‌ این‌ کلام‌ْ


پیش‌ْ از طلوع‌ِ آدینه‌ْ به‌ زمزمه‌ تکرارْ می‌شود


در گرداب‌ِ خوی‌ْ کرده‌ی‌ بوسه‌ وُ خواهش‌ ؟


چگونه‌ بگویم‌ دوستَت‌ می‌دارَم‌ ،


وقتی‌ که‌ کج‌ْ کلاه‌ْ رو به‌ مُرداب‌ِ کبودِ سایه‌ها


با دستانی‌ گشوده‌ْ بانگ‌ْ بَر می‌دارَد :


دوستتان‌ می‌دارم‌ !


و تُندْبادِ سیاه‌ِ هلهله‌ْ


آسمان‌ را به‌ عفن‌ می‌کشاند !


وقتی‌ که‌ این‌ آیه‌ی‌ قُدسی‌ وِردِ زبان‌ِ آدمیانی‌ست‌


که‌ با قلبی‌ میان‌ِ دوپا وُ دشنه‌ای‌ در کف‌


کنج‌ِ دِنج‌ِ کوچه‌های‌ قهرکنان‌ را می‌کاوَند ؟


تنها یکی‌ نگاه‌...


تا این‌ کلام‌ْ اَبَدی‌ شَوَدْ میان‌ِ ما دو تَن‌ْ


و بشنویمَش‌


بی‌که‌ سخنی‌ بَر لَب‌ رانده‌ باشیم‌ !





_یـغماگـــــلرویی_




کافه ی دیدار


کافه ی دیدار


وقت قرار



دود سیگار


میز قمار


باختم !


” داشتنت ” را پای یک میز نفرین شده


به “او” باختم . . .


 


بی جهت دردها را دوره نکنید


پرونده بسته شد



و قایق عشق



بر صخره روزمره زندگی شکست



با زندگی بی حساب شدم



بی جهت



دردها را



فاجعه ها را



دوره نکنید



و یا آزار ها را



شاد باشید.





- ولادیمیر مایاکوفسکی

باید ....

 

 

می دونی ...

باید بفهمی وقتی دلت می گیره ،

تنهایی …

باید یاد بگیری از هیچ کس توقع نداشته باشی ،

باید عادت کنی که با کسی درد دل نکنی ،

باید درک کنی که هر کس مشکلات خودش و داره ،

باید بفهمی وقتی ناراحتی …

دلتنگی …

یا بی حوصله ای …

هیچ کس حوصلۀ تو رو نداره ،

دیگه باید فهمیده باشی ،

همه رفیقِ وقتای خوشی اند ...!!!!

 

ترس


گفت خیلی می ترسم

 

گفتم چرا ؟

 

گفت چون از ته دل خوشحالم

 

این جور خوشحالی ترسناک است


پرسیدم آخر چرا ؟


و او جواب داد :


وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!

 



 

بادبادک باز 

خالد حسینی

رویایی ترین کسی که میخواستم تو بودی


ســالــها بــعــد


بی هوا وقتی یادت می افتم


وقتی همه خوابند


می رو م در آشپزخانه و یک نخ سیگار روشن می کنم


در آن نور کم سوی چراغ خواب به تو فکر می کنم


از سیگارم کام های عمیق میگیرم


در حالی که در فکرت غرق میشوم ، سیگارم رو به اتمام است


و من با عذاب و با دلی پر از غم


ســالــها بــعــد


مردی هستم با موهای سفید و چهره ای خسته


کسی که خیلی ها میشناسنش اما


او با هیچکس جز یاد تو آشنا نیست . . .