قصه برگ و با ده
تموم سرنوشتم
بهار و میخوام اما
یه جاده پیش رومه
که انتها نداره
دل مسافر من
دوباره بی قراره
تو شهری که تو باشی
می مونه این مسافر
دلخوش میشه به یک سقف
پرنده مهاجر
وقتی که تو بمونی
کنار من همیشه
دستای بی نصیبم
پرازستاره میشه
حرف پاییز ونزن
پیک بهاریم من وتو
ابری ازطراوتیم
باید بباریم من وتو