بذرمحبت
در قحط سال امید
دانه ای از بذر محبت را
در کوله بارم به همراه دارم
به جستجوی صاحبدلی
از کوره راههای غریب وناپیدا
تا شاهراههای پر فریب وپر نگاه
ــ که آلوده تزویر های هزار رنگ است
پیش از آنکه شهر
پلک بر هم گذارد
تمامی خانه ها را ، در می کوبم
طالبی می جویم
تشنه ای پر احساس
نازنین مردی
نجیبی
هیهات
غوغای پر آشوب و بغض آلوده درون آدمیان
چنان است ،که گویی
هرکس ، سهمگین ترین طوفانها را در سینه دارد