اگر چه من غزلی تلخم که روزگار سرود آن را تو نیز مطلع آن هستی ، شکوه شعر پریشانم !
کدام مصر عزیزت کرد ؟ که بوی پیرهنت را نیز نمی دهی به نسیمی تا ، رسد به خلوت کنعانم
به چشمهای غزالینت ، به رنگ و بوی بهارینت که بی تو عین زمستانم ، که بی تو در خط پایانم