گفتی صدات گوشم رو آزار می ده
لال شدم
گفتی سایه نگاهت رو سرم سنگینی می کنه
کور شدم
گفتی دستانت زبر است پوستم را خراش می دهد
قطعشان کردم
گفتی از پیشم برو
رفتم و در سیاهی چشمانت گم شدم
ولی حالا می فهمم که همه این ها بهونه بود برای نابودی من
سلامتا هستم ای رفیق ندانی که کیستمروزی سراغ من آیی که نیستم
بابا عاشق
سلام
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ من آیی که نیستم
بابا عاشق