عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

نمی دانم

نمی دانم که این عشق چگونه بر کویر خشک قلبم بارید که دل بی خبرم عاشق شد

و به عشقش می بالد
. . .

نمی دانم می داند که با دیدنش می رود از تن و جانم خستگی
. . .

نمی دانم تا کی عاشق می ماند
. . .

نمی دانم می داند بدون او بی قرارم ، هیچم ، پیچم
. . .

نمی دانم می داند در انتظار فردای با او بودنم
. . .

نمی دانم چگونه سر کنم لحظات بی او بودن را
. . .

نمی دانم می داند که هیچگاه عشق واقعی نمی میرد
. . .

نمی دانم می داند دوست ندارم در رویای کسی دیگر باشم
. . . . !

نظرات 1 + ارسال نظر
سحر دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:30 ب.ظ

سلام خسته نباشی
وبلاگت خیلی جالب و قشنگه.. مطلب جالب نوشتی
امیدوارم همیشه عشقت همینطوری گرم و زیبا باشه... که حتما همینطور میشه
شاد باشی و خندان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد