عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

شما چه کردید؟؟؟

چقدر آرزو داشتم دیگران حرفهای مرا بفهمند و چقدر دوست داشتم نگاه خیسم را درک کنند

چقدر دلم میخواست یکنفر به من بگوید:"چرا لبخندهای تو اینقدر بی رنگ است؟"

اما کسی نبود.

همیشه من بودم و من بودم و تنهایی همراه با دفتری پر از شعر!

آری با شما هستم...شما دوستانی که بی تفاوت از کنارم گذشتید...

حتی یک بار هم نپرسیدید:"چرا چشمهای تو بارانی است؟"

شما که بی رحمانه لبخند ساده ام را سوزاندید و نگاه بی ریایم را خاموش کردید!

شما که یکسره به فکر خودتان بودید...

جرم من چیست؟؟؟

منی که خالصانه همه ی شما را دوست دارم و قلب کوچکم را مالامال از محبت نثار شما کرده ام...

شما چه کردید؟؟؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
شوریده شنبه 8 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:38 ب.ظ http://faghat-khodam.blogsky.com

سلام

دوست گرامی دنیا همین است:(



دیشب در خیال خویش عکس ان دلبر کشیدم

ذلت بی حد بردم و زحمت بسیار کشیدم



اول از نقشش گرفتم تا بسازم خرمنی از گل

از پریشانی چو ماری واژگون از سر کشیدم



می کشیدم چشمان شهلای خمار الود او را

مستی چشمش چو دیدم پر زمی ساغر کشیدم



می کشیدم ابروانش بر سحر بر صفحه دل

وای از این ابرو کشیدن ناگهان خنجر کشیدم



صبح شد دیدم حسرتا بر صفه دل

عکس مولایم علی حیدر کشیدم

موفق باشید......شوریده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد