هر چه تردید شدند عشق به پایان
نرسیدماه در مهر تو محصور شد آبان نرسید
می شکستند مرا تا که مرا ابری تر
...ابرها هم متراکم شد و طوفان نرسید
باد هی بال کبوتر به حیاطم آورد
نامه های تو ولی از تو چه پنهان نرسید
مشهد عشق تو را صحن دلم می طلبید
چشم آهوی من اما به خراسان نرسید
چمدان سفر از حسرت دیدار تو پر
مثل هر روز قطار آمد و مهمان نرسید
همسفر
...باز بگو راه کمی طولانیستعاقبت مرد تو در نم نم باران نرسید
...؟