نمی دانم که این عشق چگونه بر کویر خشک قلبم بارید که دل بی خبرم عاشق شد
لبم محکوم شد به ساده بودن
زندگی را دوست دارم به شرط آنکه :
(ز) آن زندان نباشد
(ن) آن ندامت نباشد
(د) آن درماندگی نباشد
(گ) آن گورستان نباشد
(ی) آن یاس نباشد
این متن نظر یکی از بچه هاست امید وارم خوشتون بیاد
واژه ها را کنار هم خواهم گذاشت و حرفها را ، تا کلمه ای سازند ،
و کلمه ها را ،
که شاید جمله شود
و شاید معنی شود ...
دوباره واژه ها بیگانگی میکنند ،
دوباره کلمه ها بوی غریبی دارند ،
و دوباره نوشته ام پر از ابهام شده ...
چقدر سخت است هنگامی که میخواهی بنویسی ، اما قلم در دستانت خشکیده
چه سخت است وقتی که حرف داری ، اما لبانت به هم دوخته شده
و چه عذاب آور ، هنگامی که دیدگانت نیز تو را همراهی می کنند ،
و اینگونه کاغذی را نیز که برایت مانده بود تا درد دلت را برایش بی زبان و
بی قلم بگویی ،
تر کرده ...
همه چیز از من گرفته شده ،
خود گرفتم ، ناخواسته ،
شاید هم خواسته ولی ندانسته ..
و ... اینک سکوت ...
عشق افسانه نیست
آنکه عشق آفرید دیوانه نیستعشق آن نیست که در کنارش باشی
عشق آن
است که به یادش باشیسکوت عجیبی دارد اینجا
دیگر تنها من مانده ام و خیال بودنت،
خنده هایت و نوشته هایی که ...
با خود چه کرده ای!؟ با من چه می کنی !؟
امروز این متن رو خوندم حیفم اومد واسه شما نذارمش حتما بخونیدش
چارلی چاپلین به دخترش: تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریانت را نشانش نده! هیچ گاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگه دار اگر هم یه روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که تو را بیش تر از خودم وکمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم وبه تو نیاز دارم
گاهی کنارم می نشینی
آرام آرام برایت می گویم و خود را لا به لای کلمات باز می یابم
مرا به نام می خوانی و صدایت نوازشم می کند
آرام می گیرم
دست دراز می کنم تا زندگی را چنگ بزنم
فاصله اما زیاد است و زندگی
از دستانم سُر می خورد
باز خالی می مانم و تو
تنها نگاهم می کنی.
قطره قطره می چکم و
در هزارتوی تَرک های بی رحم زمین
گم می شوم.
مردی که مداد درست میکرد مدادی را برداشت تا در جعبه
بگذارد،اما قبل از ان به مداد گفت ۵ چیز هست که میخواهم بدانی.قبل از انکه تو را به جهان بیرون بفرستم میخواهم این ۵ چیز را بفهمی و هرگز فراموش نکنی،در این صورت میتوانی بهترین مداد دنیا شوی.۱ـ کارهای خیلی زیادی از دست تو بر می اید،اما فقط
باید در دست یک نفر قرار بگیری تا بتوانی ان کارها را انجام دهی.۲ـ گاهی تجربه دردناک تراشیده شدن را خواهی داشت،اما
برای انکه مداد بهتری شوی باید این درد را تحمل کنی.۳ـ بسیاری از اشتباهات را میتوانی درست
کنی.۴ـ مهمترین قسمت وجود تو در داخل توست
.۵ـ روی هر سطحی که قرار بگیری باید اثری بر ان از خود
جا بگذاری.مداد فهمید و قول داد فراموش نکند و با هدفی به درون
جعبه رفت تا پا به جهان هستی بگذارد
میان ناله ی جیرجیرک
میان شکست سکوتم
ترا دوباره می خوانم
ای همیشگی
ای سبز
صدایت را از دورها می شنوم
اشنایی
مثل روز بر پوست آفتاب سوخته ام
تو نزدیکتر از آنی که می گویند
میان تب تند مهربانی
که دوسه روزیست سینه پهلو کرده
ترا می شنوم
اغوش خاطره ز داغی دستانت
هنوز گر گرفته است
اشک در التماس لحظه
مانده است
و فریاد در کوجه پس کوچه های
فراموشی
خاطره ات را می بوسم
خاطره ات را ...
چشم های من
این جزیره ها
که در تصرف غم است
این جزیره ها که از چهار سو
محاصره است
در هوای
گریه های "نم نم" است
مرا به رجعت خورشید باور است هنوز
دل بسته ام به صبح سپید
به سپیدی بلند ترین تیغه خورشید
دل بسته ام به زندگی
زندگی چیست ؟
اندوخته بی دوام لحظه ها
صدای پایی از انتهای کوچه می آیدکسی آرام مرا می خواند
بیا امشب ستاره بچینیم
آسمان منتظر است
و
دریا بی تاب
ابر سیاهی بر دلت خیمه زده می دانم
بیا
تا از ستاره ها برایت
فانوسی درست کنم دریایی
تا به حقیقت زلال چشمه برسی
که آن وقت تو دریایی
و بی نیاز
ای مسافر!!
حرکت کن
راه دراز است و پر خم
و تو کوله باری ازعشق داری
همین کافی است
که عشق مر کب سفر است
نه مقصد حرکت.
بغض تازه
در من ترانه های قشنگی نشسته اند
انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند
انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت
امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند
ازشور و مستی ِ پدران ِ گذ شته مان
حالا به من رسیده و در من نشسته اند ...
من باز گیج می شوم از موج واژه ها
این بغضهای تازه که در من شکسته اند
من گیج گیج گیج ، تورا شعر می پرم
اما تمام پنــــجره ها ی تــو بستـــه اند