به مناسبت هفته ی زن من این پست رو تقدیم می کنم به تمامیه زنان و دختران ایرانی
خلقت زن
.... از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.شل سیلور استاین
انقدر برایت در زمین ستاره کاشته ام
که ابرها هم رو سفید شده اند
!زیبا
چشمهای بارانیم پر از دلواپسی است
دلم تنگ است
حواسم پرت
تو باز هم میگویی حوصله کن
انقدر برایم نوشته ای
حوصله کن نازک من
که دیگر باورم شده
دوستم داری
و عشق
صدای فاصله هاییست که غرق ابهامند
و با گفتن یک هیچ می شوند کدر
و همیشه عاشق تنهاست...
اتفاقی دوباره!
انگار تقدیر در این است
با خاطراتم لحظه به لحظه پیوند خورده ام
زندگی می کنم
نفس؛ هوا ؛گریه..
می نویسم لحظه های زندگی را
شادی
غم
عشق که نر م نر مک مهمان دل می شود
شاد و پر غرور
و چقدر نبض عشق پر صدا می زند!...
تنهایی زندگی پر می شود از شور عشق.
عشق که در زندگی پیدامی شود؛
هوا گاه نم دار گاه بهاری گاه غمبار می شود
زندگی یعنی من
تو
خدا
یعنی پاکی / صداقت / مهر
زندگی یعنی مادر
پدر
زندگی یعنی برای دوری عزیزی می گریی. بار ها .. می گریی...
آه!
زندگی را می شود بو کشید
می شود نبض عاشقانه اش را دید
می شود در یک نگاه مهربان آن را جست
می شود تنها برایش حرف زد!...
زندگی یعنی ترانه..ترانه ...و ترانه
هر کسی سازی در دست می نوازد نغمه ای
ساز دل
ساز تنهایی...
زندگی......
به سراغ من اگر می آیید،
من امشب تا سحر بیدار بیدارم
من امشب تا خدا مشتاق مشتاقم
من امشب در قفس چون لیلی مجنون
من امشب تا شقایق تاب نتوانم
مرا امشب سکوتی وهم انگیز است
مرا امشب ترانه با غزل خفته است
مرا امشب چراغ شهر خاموش است
مرا امشب تنی خسته دل و جان است
تو امشب تا سحر در خواب مهتابی
تو امشب تا خدا پروانه میخوانی
تو امشب در تکاپو سنگ میکوبی
تو امشب تا شقایق خواب بشماری
تو را امشب ترنم بر لبت بنشست
تو را امشب ترانه پر صدا خواندست
تو را امشب چراغ و شهر نشناسی
تو را امشب رفیق عشق دیگر هست
اگر می دانی در این جهان کسی هست
که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند
وصدای قلبت آبرویت را به تاراج میبرد
مهم نیست .. .. ... .. .... ؟!
مهم این است که فقط باشد
زندگی کند ، لذّت ببرد
و نفس بکشد
همیشه در چشمان من اما
بدون حضور در کنار من
یاد تو همچون وجودت زیباست
تو دست نیافتنی
اما...
یاد تو همیشه در خاطرم ماندنی است.
خواستم هدیه ای برایت بفرستم گل گفت مرا بفرست با عطر خود او را شاد سازم
گفتم او خودش گل است.خار گفت مرا بفرست تا به چشم دشمنانش فرو روم گفتم او
آنقدر مهربان است که دشمن ندارد بلبل گفت مرا بفرست تا با آوازم او را شاد سازم
گفتم نه او خوش صداست . ناگهان صدای قلبم به گوشم رسید صدای تاپ تاپ قلبم بود
که می گفت مرا بفرست تا دوستش بدارم
پس خالصانه به تو تقدیم می کنم
شاعر وفرشته ای باهم دوست شدند فرشته پری به شاعر دادو شاعرشعری به
فرشته .
شاعر پر فرشته را لای دفترش گذاشت وشعرهایش بوی اسمان گرفت وفرشته شعر
شاعر را زمزمه کردودهانش مزه عشق گرفت.
خدا گفت:دیگر تمام شد.دیگر زندگی برای هردوتان دشوار می شود.زیرا شاعری که
بوی اسمان را بشنود
زمین برایش کوچک است وفرشته ای که مزه عشق را بچشد اسمان برایش تنگ.
پر فرشته دست شاعر را گرفت تا راههای اسمان را نشانش بدهد و شاعر بال فرشته
را گرفت تا کوچه پس کوچه ای زمین را نشانش بدهد شب که هر دو به خانه برگشتند
روی بال فرشته قدری خاک بود و روی شانه های شاعر چند تا پر
در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پای بر بند چه سود
تو اسمون زندگی ام ستاره بوده بی شمار
اما شبهای بی کسی یکی نمونده موندگار
یکی نمونده از هزار
ستاره های گمشده هر شب من هزار هزار
اما همیشگی تویی ستاره ی دنباله دار
یکی نمونده از هزار
ای اخرین تنهاترین اواره عاشق
هر شب عمرم همراه با من ستاره عاشق
ستارهای گمشده هر شب من هزار هزار
اما همیشگی تویی ستاره ی دنباله دار
یکی نمونده از هزار
ای تو اشنای ناشناسم
ای مرحم دست تو لباسم
دیوار شبم شکسته از تو از
از ظلمت شب نمی هراسم
انگار که زاده شده با من
عشقی که من از تو می شناسم
ای اخرین تنهاترین اواره عاشق
هر شب عمرم همراه با من ستاره عاشق
ستارهای گمشده هر شب من هزار هزار
اما همیشگی تویی ستاره ی دنباله دار
تو بودی و هستی هنوز سهم من از این روزگار
با شب من فقط تویی ستاره ی دنباله دارش
با شب من فقط تویی
همیشه همینطور است....
یکی می ماند
تا روزها و گریه را حساب کند
یکی می رود
تا در قلبت بماند تا ابد....
اشک هایت را پشت پایش بریزی
رسم رویاها همین است.....
که تنها بمانی با اندوه خویش
روزها و گریه ها را
به آسمان خالی ات سنجاق کنی
باید باور کنی که بر نمی گردد....
که بگویی چقدر شب ها سر بی شام گذاشته ای
تا بتوانی هر صبح
با یک شاخه گل ارزان
منتظرش بمانی......