عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

به شانه هایم زدی
که تنهای ام را تکانده باشی
به چه دلخوش کرده ای؟
تکاندن برف از شانه های آدم برفی؟

 

کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز بودم...

کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم

برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد

آفتاب دیدگانم سرد می شد

آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد،

اشک هایم همچو باران

دامنم را رنگ می زد

وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم

وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

 

چشات گفتن که بشکن !

 من شکستم

شک نکردم...

هزار بار مردمو؛ می میرمو باز ترک نکردم...

شک نکردم !...

خیال کردم بری میری از یادم...

تو رفتی و نرفت چیزی از یادم

 تو رفتی تازه عاشق تر شدم من...

از اونی ام که بود بدتر شدم من...!؟!

 

بهشت با دوست نکوست

 دوست ای دوست ای دوست

جور تو کشم از آنکه روی تو نکوست

مردم گویند بهشت خواهی یا دوست

ای بی خبران بهشت با دوست نکوست