عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

عشق گفتنی نیست

عشق گفتنی نیست تعریف کردنی نیست

عشق تنها یک واژه نیست

عشق را می توان حس کرد

محبتش را...

...صداقتش را

زیباییش را...

 

دوستت دارم

مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم

به زندان نگاهت هم کشانی دوستت دارم

چه حاصل از وفا کردن

چه سود از مهر ورزیدن

مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم

 

تو بارانی من باران پرستم

تودریایی من امواج تو هستم

اگرروزی بپرسی باز گویم:

تو من هستی و من نقش تو هستم

 

عشق یعنی

عشق یعنی

کوچک کردن دنیا به اندازه یک نفر

و

بزرگ کردن یک نفر به اندازه دنیا

 

فقط تو را دوست دارم

گل قشنگم

اگر صد سال پس از مرگم گورم را بشکافی

وقلبم وجود داشته باشد

خواهی دید

روی ان نوشته شده

فقط تو را دوست دارم

 

لازمه ی دوست داشتن

داشتیم تو جاده می رفتیم

که چشمم افتاد به یه تابلو

که روش نوشته بود

دوســت داشـــتن دل میـــخواد نه دلیـــل

 

عشق

عشق رازی است مقدس

برای کسانی که عاشقند

عشق برای همیشه بی کلام می ماند

اما برای کسانی که عشق نمی ورزند

عشق شوخیِ بی رحمانه ای بیش نیست

 

اگه کسی رو دوست داری

اگه کسی رو دوست داری

نه براش ستاره باش

نه آفتاب

چون هردوشون مهمون زود گذرند

پس براش آسمون باش

که همیشه بالای سرش باشی

 

چشمان تو

من نیز گاهی به آسمان نگاه می‌کنم ...

دزدانه !
در چشم ستارگان ،

نه به تمامی آنها ،

تنها به آنها که شبیه ترند به ....  چشمان تو

 

تو هیچ وقت عاشق نشدی

پیداست هنوز یک شقایق نشدی

زندانی زندان دقایق نشدی

وقتی که مرا از دل خود می رانی

یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی

 

دوست

 

                                   ای دوست دلت همیشه زندان من است                     

 آتشکده عشق تو از آن من است

                                            آن روز که لحظه وداع من و توست            

                              آن شوم ترین لحظه پایان من است

 

هر کسی....

هر کی عاقله ،
 غمی داره ،
 روزگار درهمی داره ،
 عاشق نشدی تا بدونی ،
‌ نفرت هم عالمی داره 


 
 

در مکتب

در مکتب ما رسم فراموشی نیست

در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست

مهر تو اگر به هستی ماافتد

هرگز به سرش خیال خاموشی نیست.

روزها

روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...

روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد...

هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...

ماه بعد شانسی به دلم نشستی


و حالا سالهاست یواشکی دوست دارم...


 

باران نمی شوم

باران نمی شوم که نگویی: با چه منتی خود را بر شیشه می کوبد تا پنجره را باز کنم و نیم نگاهی بیندازم.
ابر می شوم که از نگرانی یک روز بارانی هر لحظه پنجره را بگشایی و مرا در آسمان نگاه کنی