عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

شبح شاد

 
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
 
به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور
 
به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری
 
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
 
به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو
 
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت
 
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
 
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است
 
یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش
 
آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده
 
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است
 
یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
 
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
 
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
 
اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟
 
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش
 
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
 
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است
 
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی

عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی


زندگی

 
شاید آن روز که سهراب نوشت زندگی اجباری است


دلش از غصه حزین بود و غمین


حال من می گو یم


زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست


که نشد بال زدو پرواز کرد


زندگی اجبار نیست


زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است


تو عبور خواهی کرد


از همان پنجره ها


با همان بال و پر پروانه


به همان زیبایی


به همان آسانی


زندگی صندوقچه ی اصرار پرستو ها نیست


زندگی آسان است


بی نهایت باید شد تا آن را یافت


زندگی ساده تر از امواج است


پس بیا تا بپریم


وتا شبنم آرامش صبح


تا صدای پر مرغان اقاقی بال و پر باز کنیم


تا توانیم که ازاول آغاز کنیم و تا نهایت برویم


زندگی باید کرد...!

 روزگارا:

تو اگر سخت به من می گیری،

با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،

گرچه دلگیرتر از دیروزم،

گر چه فردای غم انگیز مرا می خواند،

لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست

زندگی باید کرد...!

آدم ها باعث میشن ...

آدم ها باعث میشن


از یه سری رفتارهای قشنگ دست بکشی


از داشتن یه سری رفتارهای قشنگ ناراحت باشی


با یه سری از احساسات قشنگت بجنگی


از یه سری از فکرهای قشنگت پشیمون بشی


آدم ها باعث میشن که خودتو مجبور کنی


دنبال حس های قشنگ نری


اونقدر از حس های قشنگت ناراحت بشی که بخوای نباشن، که از بین ببریشون


اونوقت همون آدم ها یهو میان میگن :


پس کو اون حس ها و فکر ها و حرف های قشنگ ؟


امان از دست این آدم ها.....!



بـایــــد کـسـی را پـیـدا کـنـم

بـایــــد کـسـی را پـیـدا کـنـم


کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـــــد


آنـقـدر کـه یـکــــی از ایـن شـب هـای لـعـــنـتـــــــی


آغـوشـــش را بـرای مـن و یـک دنـیـا خـسـتــــگـی ام بـگـشــــایـد


هـیـــــچ نـگـویـد .


هـیـــــچ نـپـرسـد .


فـقـــــط مـرا در آغـوش بـگـیـرد


بـعـد هـمـانـجـا بـمـیــرم


تـا نـبـیـنـم روزهـای آیـنــده را


روزهـایـی کـه دروغ مـی گـویـد


روزهـایـی کـه دیـگـر دوسـتـم نـدارد


روزهـایـی کـه دیـگـر مـــرا در آغـوش نـمـی ـگـیـرد


روزهـایـی کـه عـاشـق دیـگـری مـی ـشـود