عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

دلم کسی را می خواهد که دوستم داشته باشد ...

 دلم کسی را می خواهد که دوستم داشته باشد ...

شانه هایش را برای گریستن و سینه اش را برای نهاندن سرم و چشمانش را برای خالی نمودن غم هایم می خواهم دلم کسی را می خواهد که مرا با هر آنچه هستم دوست بدارد .

با تمام خوبی ها و بدیهایم با تمام مهربانی ها و نامهربانی هایم دلم کسی را می خواهد که آفتاب مهر را به قلب خسته ام هدیه دهد کسی چون تو ...!

 

عاشقونه سوختم

روزی خیس از باران دیدارت می آیم
و در بارانی ترین دیدارمان
همه چیز را
اقرار می کنم
همه ی آن گله هایی
که باید می کردم اما نکردم
می دانم که روزی این سکوت
طولانی ام،شاخه های شکنندهء
چلچله ها غوغا می کنند وسبب
از شاخهء ظریفش می افتد
شاید شاخه ها هم
تحمل
سنگینی
شیرینی سیب
را ندارند و
من
در
اندیشهء
نارنجی فصل
با دلی خالی از
گذشته،سفر نامهء
فر دایم را برایت مرور
خواهم کرد،فردایی
که تو در آن
حضور
داری
فردایی که
با یاد تو آغاز میشود
و در هر سپیده دمش
ذهنم با یاد تو
فوران
خواهد کرد
یه روز از روزای سرد پاییز رفتی از خونه تو بی بهونه
رفتی و رو دلم پا گذاشتی از همون روز
دلم خیلی خونه
من که
هر
روز وشب
لحظه هامو از تو
می خوندم و می سرودم
پس چرا قسمتم اینچنین شد
اصلا تو زندگی من کی بودم؟
یاد روز تلخ آشنایی
که می گفتی
برات
سر سپردم
تو گفتی زندگی بی تو
هرگز
چه ساده
گول حرفاتوخوردم
ولی این که نشد رسم دنیا
خیلی راحت رو دل پا بذاری من رو
با گلای زندگیمون به همین سادگی
جا بذاری،به همین سادگی
جا بذاری
کوچه به کوچه
من عاشقونه به همون
خدا که خوب می دونه از تو
و عشق خوب تو گفتم،
کیه که قدر
عشق و
بدونه
من
مثل یه
چشمه ساده
بودم،تو ولی از دو رنگی
سرودی،من به فکر بدی ها نبودم
حیف که تو از جنس ما نبودی،
حیف که من از همون
روز اول
این
دل رو به تو
ارزون فروختم،
تو خودت
بهتر
از من
میدونی
مثل یه شمع
عاشقونه سوختم


 

دل سنگ

یه روز دل نشست با خودش فکر کرد ؛
گفت از این به بعد سنگ می شم ؛
سنگ شد...
رفت میونِ سنگها نشست... 
عاشق یه سنگ دیگه شد


 

کاش

کاش قلبم درد پنهانی نداشت

چهره ام هرگز پریشانی نداشت

کاش می شد دفتر تقدیر عشق

حرفی از یک روز بارانی نداشت

کاش می شد راه سخت عشق را

بی خطر پیمود و قربانی نداشت

 

دوست من

دوستم، من نمی توانم تنها باشم
نیازمندم تا با دستت مرا نگاه داری
 وقتی با مهربانی مرا لمس می کنی
گرمی وجودت در دنیای سرد من رشد می کند

 

وقتی که تو هستی،

وقتی که تو هستی،

تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست!

تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ای منه!

تا وقتی که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه!

تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی!

تا وقتی که شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من!

من زنده هستم

 

گلایه

من نمی دونم مگه آخه یه نظر گذاشتن چقدر کار داره؟ که هر کی میاد فقط یه نگاه می ندازه یا از این مطالب برای وبه خودش استفاده می کنه ولی یه نظر نا قابل نمی زاره؟

ای ستاره ها

رفته است و مهرش از دلم نمی رود

ای ستاره ها , چه شد که او مرا نخواست ؟

ای ستاره ها , ای ستاره ها , ای ستاره ها

پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟

 

خیلی سخته

خیلی سخته چیزی که تا دیشب بود یادگاری

 

صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری

 

خیلی سخته که نباشه هیچ جا برای آشتی

 

بی وفا شد اون کسی که جونت رو براش می زاشتی

 

نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی

 حرف نمی زنم .... چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی

 نگاهت نمی کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی

 صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای تو بی فایده است

 فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام

 

کاش روزی بار دگر تو را پیدا می کردم

مثل شاخه گلی. تو را از شاخه جدا می کردم

عمریست که من قصه عشق تورا می خوانم

ساده گویم: من ازاین عشق تورا می خواهم

 

گل نیست چنین سرکش و رعنا، که تویی

مه نیست بدین گونه فریبا ، که تویی

غم برسر غم ریخته ، آن جا که منم

دل برسردل ریخته ، آنجا که تویی

 

تو نمی فهمی اندوه مرا

چه بگویم به تو ای رفته ز دست

شدم از مستی چشمان تو مست

مرگ بر آن کس که دلش را به دل سنگ تو بست

 

حقثقت زندگی

زن عاشقانه به مرد نگریست:

زن:  تاکنون مردی نتوانسته است اینطور شیفته ام کند.

مرد: آه! خدا را شکر که تا آمدن من صبر کردید. کرد ایده آل شما منم.

زن: ... {عاشقانه{

مرد: ... {عاشقانه{

زن: ... {عاشقانه{

مرد: ... {عاشقانه{

...

کسی حرف آخر را نمی زد.

اما پیدا بود تنها می خواهند کنار هم بخوابند!