عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه ی عشق تر است


گوش کن جاده صدا می زند از دور قدم های ترا

چشم تو زینت تاریکی نیست

پلک ها را بتکان

کفش به پاکن و بیا

و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمانی روی کلوخی بنشیند با تو

و خرامیده شب اندام ترا

مثل یک قطره آواز به خود جذب کند

پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت

«بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه ی عشق تر است»

بکو که می آیی

مــی انــدیــشــــم....
تویی که تمام لحظات زندگی مرا محاصره کردی.....
تویی که نمی دانم کی خواهی آمد....
اصلاً بگو ببینم می آیی؟
می آیی.... تا با تمام دلتنگی های سرزمین آرزوهایم وداع کنم؟
می آیی.... تا شقایق های قلبم دوباره جان بگیرد؟
می آیی.... تا از دریای نگاهت
قطره ای هم بر کویر چشمانم بریزم؟
می آیی.... تا ستاره های آسمان زندگانیم
از ناله های شبانه ام آرام بگیرند؟
کاش می دانستم از اوج کدامین قله ،
از دل کدامین شب ، از عمق کدامین
جنگل خواهی آمد....
تا برایت قلبم ، این بزرگ ترین سرمایه ام را
پیش کش آورم و به تو بگویم
دوســتــــت دارم

 

 


دلی که شکست دیگه شکسته
اشکی که چکید دیگه چکیده
من میگم خدا من میگم خدا
دل شکسته رو درمون نمیشه کرد
اشک چکیده رو پنهون نمیشه کرد
حرف من اینه حرف من اینه

مرغی که پرید دیگه پریده
تنی که لرزید دیگه لرزیده
ای خدا ای خدا ای خدا
غم چه سنگینه
از دلم میگی نگو نگو نگو دلم شکسته
از دستام نگو ببین ببین ببین هر دوتاش بسته
از دلم میگی نگو نگو نگو دلم شکسته
از دستام نگو ببین ببین ببین هر دوتاش بسته
با دست بسته
دل شکسته
تنهای تنها غمگین غمگین
دلی که شکست دیگه شکسته

قایق نگاهم

 عاشقانه ترین نگاهم را روی قایقی از باد نشاندم

 و پارو زنان سوی تو فرستادم

 وقتی به ساحل نگاه تو رسید

 تو چشمانت را بستی و قایقم ، غرق شد

سکوت


با سکوت خیلی از مشکلها خودبه خود حل میشه
وقتی میخوای کسی ندونه که عاشقی
وقتی بخوای هیچکس نفهمه دلگیری
وقتی نخوای کسی بدونه ازش بدت میاد
و حتی وقتی که داری تو تنهایی پرپر میزنی
سکوت چقدر میتونه به آدم کمک کنه
وقتی به وقتش ازش استفاده کنیم
اما
خیلی وقتها
نباید سکوت کردوما سکوت میکنیم
مثل وقتی که آخرین فرصت و
برای گفتن دوست دارم از دست میدیم

 

اشک

زلال چشمه ی چشمانی ای اشک

دوای درد بی درمانی ای اشک

دلهای زغم خورده شفای آتش پنهانی ای اشک

شقایق سرخ

دیروز شقایق سرخی را که به تو داده بودم در رهگذر پیدا کردم .
آن روز که دورش انداختی قرمز بود. اما موقعی که من آن را

یافتم سفید شده بود. در آن لحظه خوب حس کردم که چرا بر بهار

دوستی ما برف زمستانی باریده است .

آه

اه از این فاصله ها که هیچ گاه مرهم زخم بی کسی نمی شوند.
اه از این جاده ها که نقش جدایی می زنند و بوی غربت می دهند.
( اینجا که باشی تنهایی ام را با تو قسمت می کنم و تو هم سهم لبخند هر روزه ات
را به من می بخشی و باز هم بوی صمیمیت به مشام می رسد )
وطن تو قلب من است و من تصویر خود را جز در چشمان تو نخواهم یافت.
پس کاش برگردی...
که عشق اینجا سرخ تر خواهد بود !!

 

جشن عروسکها

جشن عروسکها


زندگی بر شانه ام سنگینی آوار بود
هستی من پرسه ای در طول یک تکرار بود
روی بوم لحظه ها تصویر لبخندی نماند
زیستن مرثیه ای در سوگ یک پندار بود
بی تو هر گهواره گوری بی تو هر شادی غمی
هر نفس ناقوس مرگی هر دری دیوار بود
می گذشتم با شتاب از کوچه های کودکی
دیگر از جشن عروسکها دلم بیزار بود
می هراسیدم دگر از هر سیاه و هر سپید
امتداد لحظه ها در دیده ام چون مار بود
مرگ را با دوستی بر گردنم آویختند
دستان نارفیقان حلقه دار بود

 

همه می پرسند: چرا شکسته دلت ؟
 مثل آنکه تنهایی ؟ ... چقدر هم تنها!
پاسخ
یک دریا را در قطره نمی توان پیدا کرد ...
 و سخن هزاران سال را در لحظه نمی شود جستجو کرد ....
حرفهای ساده من چقدر در هزارتوی ذهن پیچیده می شود ؟
 مگر ساده تر از این هم می توان صحبت کرد ؟
‌! من از قله نمی آیم ...
دره هم جای من نیست ...
 من شهسوار عشقم و عشق همراه باد همیشه فرار می کند

 

عکس

www.taranehhagroups.blogfa.com
 
www.taranehhagroups.blogfa.com
 
www.taranehhagroups.blogfa.com
 

www.taranehhagroups.blogfa.com

 
 

www.taranehhagroups.blogfa.com

 

امشب هم آرزوی تو را دارم


امشب هم آرزوی تو را دارم
و تو باز خفته ای
و باز آسمان تاریک است
و هوا هم دیگر سرد است
تا دیدار فردایمان راهی نمانده است
و من دارم می سوزم
و کسی نیست تا نفسی تازه در من بدمد
و باز آرزوی تو و دستانت را دارم
و دلم را تا ابد
تا آن زمان که فرشتگان ملکوت
در واقعیت به زمین نفرین شده می آیند
به تو می سپارم
و تو
نمی دانم

که آن را زیر پاهایت خواهی گذاشت..........!!!!!!

 

عشق از جنس چیست ؟

همه زیبایی های بی پیرایه ازعشق سرچشمه می گیرند
،اماعشق از چه چیز سرچشمه می گیرد؟
 عشق از جنس چیست ؟
 این فرا طبیعی از کدامین طبیعت جاری شده است؟
 زیبایی زاده ی عشق است.
 عشق زاده ی توجه و اعتناست ،
 توجه ای ساده به ساده ها .
 توجه ای متواضعانه به هر آنچه که متواضع و بی پیرایه است .
 توجه ای زنده به همه ی زندگی ها

به که گویم

به که گویم غم این قصه ی ویرانی خویش

غم شبهای سکوت و دل بارانی خویش

گله از هیچ ندارم نکنم شکوه ازو

که شدم بنده ی پا بسته و سودایی خویش

به کدامین گنه این گونه مجازات شدم

همه دم بنالم و سوزم زپشیمانی خویش

من از این پس شده ام راوی و گویم همه شب

غزل چشم تو و قصه ی نادانی خویش