عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

دفتر




 دفتری بود که گاهی من و تو


می نوشتیم در آن


از غم و شادی و رویاهامان


از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم


من نوشتم از تو:


که اگر با تو قرارم باشد


تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد


که اگر دل به دلم بسپاری


و اگر همسفر من گردی


من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال


تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!


تو نوشتی از من:


من که تنها بودم با تو شاعر گشتم


با تو گریه کردم


با تو خندیدم و رفتم تا عشق


نازنیم ای یار


من نوشتم هر بار


با تو خوشبخترین انسانم…ولی افسوس


مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!

 


 


بازی باهــم بودن

آدم ها کنارت هستند


تا کـــی؟


تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند


از پیشــت می روند یک روز


کدام روز ؟


وقتی کســی جایت آمد


دوستــت دارند


تا چه موقع ؟


تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند


می گویــند عاشــقت هســتند برای همیشه


نه

فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام شود


و این است بازی باهــم بودن.....!


آدم

آدم های ساده را دوست دارم!


همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند!


همان ها که برای همه لبخند دارند!


همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند!


آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛


عمرشان کوتاه است!!


آدم های ساده را دوست دارم!


بوی ناب “ آدم ” می دهند




من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم!!!

عاری از عاطفه ها ...


تهی از موج و سراب ...


دورتر از رنگ و ریا ...


خالی از هر چه فراق !!!



من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...


من دلم تنگ خودم گشته و بس ...!



من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد .