عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

آنگاه که ابر نگاهت باریدن آغاز می‌کند



بر سینه صبوری شب

یاد ماه خفته، بیدار مانده بود

و عشق افسانه می‌سرود

از پاشه‌های نور

باغ دیوانه گشته بود

در عطشان ریشه‌های خویش

انگار شرابی پاک

می‌دوید در تمامی رگ‌های تاک

مگر که دریایی ببارد از آسمان نگاهت،

بر صدای سوخته عشق،

از شرحه‌های خاموش سینه فریاد

ورنه درد، پیله خواهد درید

در حنجره سکوت

و شاید من نیز پس از مرگ زاده شوم

و عشق در تو میلاد کند

آنگاه که ابر نگاهت باریدن آغاز می‌کند



 

مستی


پس چه شد آن مستی؟


همه که می گفتید تو اگر مست شوی


دردهایت


ناله هایت


یک به یک ، از پی هم


خواهند رفت


و نخ سیگارت، بعد مستی


همچون بالیست برای پرواز


آه این مستی هم


گرهی از گرهم باز نکرد


بال پرواز مرا سیگار هم باز نکرد






روزهـا که خیـابان هـا را قـدم می زنـم می فهـمم

که دیگـر هیچ دلـی به دلی راه نـدارد

افسـوس که فـاصله بین مـا بیش تر از این حرف هـا شده

امـروز تـو در کافی شاپ قهوه ات را با دیگـری می نوشـی

من سر چهـار راه فـالش را با دیگـری می گیـرم

ایـن روز هـا برای با هـم بودن

بایـد جیـبت پـر باشد

و خـانه ات خـالی...

ﻣﻦ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻤﻲ ﺯﻧﻢ!!!


من یک بهمن ماهی ام!

ﮔﻴﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ !!!

ﺍﻣﺎ ﮐﺴﻲ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻧﺪ ﻳﺎ

ﺍﺯ ﺻﻔﺤﻪ ﺑﺎﺯﻱ ﺑﻴﺮﻭﻧﻢ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯﺩ،

ﺷﻮﺧﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﻦ ﺷﺎﻩ ﺷﻄﺮﻧﺠﻢ !!!

ﺗﺨﺮﻳﺐ ﻣﻲ ﮐﻨﻢ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ

ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎﺏ ﻣﻴﻠﻢ ﺑﺴﺎﺯﻡ ...

ﺁﺭﺯﻭ ﻃﻠﺐ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻴﺴﺎﺯﻡ ... ...

ﻟﺰﻭﻣﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻲ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ

ﻓﮑﺮ ﻣﻲ ﮐﻨﻲ ،

ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻲ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﻲ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻲ ﺑﮑﻨﻲ ..

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻲ ﺯﻧﻢ ﻭ ﺍﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﻴﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯﻱ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻩ ،

ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﻲ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﻧﻤﻲ ﮐﻨﻢ ...

ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻤﻲ ﺯﻧﻢ، ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺳﻘﻒ ﺁﺳﻤﺎﻥ ، ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ !

ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻤﻲ ﺯﻧﻢ، ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻭﻱ ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﻧﺪ !

ﻣﻦ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﻤﻲ ﺯﻧﻢ!!!

انـتـظـار احـمـقـانـه

چـه احـمـقـانـه اسـت..


از یـک قـهـوه ی تـلـخ،


انـتـظـار فـال شـیـریـن داشـتـن.