روزهـا که خیـابان هـا را قـدم می زنـم می فهـمم
که دیگـر هیچ دلـی به دلی راه نـدارد
افسـوس که فـاصله بین مـا بیش تر از این حرف هـا شده
امـروز تـو در کافی شاپ قهوه ات را با دیگـری می نوشـی
من سر چهـار راه فـالش را با دیگـری می گیـرم
ایـن روز هـا برای با هـم بودن
بایـد جیـبت پـر باشد
و خـانه ات خـالی...
سیاوش
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 ساعت 05:24 ب.ظ
سکــــوت و صبـــوری ام را...
به حساب ضعف و بی کسی ام نگذار...
دلم به چیزهایی پای بند است...
که تـــــو یادت نمی آید......