عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

خداحافظی



خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد


خداحافظی دلیل


بحث


یادگاری


بوسه


نفرین


گریه


...


خداحافظی واژه نمی خواهد


خداحافظی یعنی


در را باز کنی


و چنان کم شوی از این هیاهو


که شک کنند به چشم هایشان


به خاطره هایشان


به عقلشان


و سوال برشان دارد


که به خوابی دیده اند تو را تنها!؟


یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده!؟


خداحافظی یعنی


زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری


و دستِ آشنایی ات را پیش از دراز کردن


در جیب هایت فرو کنی

و رد شوی از کنار این سلام...


خداحافظی


خداحافظ نمی خواهد!!


.


.


مهدیه لطیفی





ای کاش کودک بودیم


نگاه کن


نگاه کن که چگونه آسمان را به قهر واداشتی


تا ما را نبیند


تا نبیند کودکی را


که تا چند سال پیش


بزرگترین گناهش ریختن یک لیوان چای بود


امروز کوچکترین گناهش آزار دیگران است

 



نگاه کن


به خودت نگاه کن


و ببین که چرا نشستن یک لبخند بر لبانت


از حفر هزار چاه سخت تر است


و چرا دل شکستن برایت


از نفس کشیدن راحت تر


 


نگاه کن


نگاه کن به دیروز


به روزی که سوار شدن بر تاب آهنی


برایت از عسل شیرین تر بود


و بزرگترین آرزویت شاید


داشتن یک دوچرخه


 


ای کاش کودک بودیم


ای کاش کودک بودیم


تا دل هامان پاک بود ، مثل یک سفره ی نان


ای کاش کودک بودیم


تا می دانستیم که دروغگو


دشمن خداست


تا می دانستیم


مادر را باید دوست داشت


تا می دانستیم


پدر را باید دوست داشت


 


ای کاش کودک بودیم


قلبمان مهربان بود و زلال


و گریه می کردیم ، وقت تنهایی مان


 


 


بزرگ شدیم اما


ای کاش دل هامان در کودکی جا می ماند


 




از یه جایی به بعد ...



از یه جایی به بعد مرض چک کردن موبایلت خوب میشه


حتی یه وقتایی یادت می ره گوشی داری


دیگه دلشوره نداری که گوشیتو جا بذاری


یا اس ام اسی بی جواب بمونه



از یه جایی به بعد


دیگه دوس نداری هیچکس رو


به خلوت خودت راه بدی


حتی اگه تنهایی کلافت کرده باشه




از یه جایی به بعد


وقتی کسی بهت می گه دوست دارم


لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری


از یه جایی به بعد


هر روز دلت برای یه آغوش امن تنگ میشه


اما دیگه به هیچ آغوشی فکر نمی کنی



از یه جایی به بعد .


حرفی واسه گفتن نداری


ساکت بودن رو به خیلی از حرفا ترجیح میدی


و می ری تو لاک خودت




از یه جایی به بعد


از اینکه دوسِت داشته باشن می ترسی


جای دوست داشته شدن ها


توی تن و فکر و قلبت می سوزه




از یه جایی به بعد . . .


فقط یه حس داری حس بی تفاوتی


نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی


و نه از دوست نداشتن ها ناراحت




از یه جایی به بعد . . .


توی هیجان انگیز ترین لحظه ها هم


فقط نگاه می کنی


دل به هـــر کـــس مسپار !!


دل به هـــر کـــس مسپار !!


گــــرچه ، عاشــــق باشد


حکم دلداری ، فقط عشق که نیست ..


او بجــــز عشــق باید


لایق عمق نگاهت باشد


و کمی هم بیــــــمار


تا نگاه تو تسکین بدهد روحش را


دل به هـــــر کــــس مســـــپار ...!!

توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم


تـمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،

ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .

انـدازه مـی گـیـری !

حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !

مقـایـسـه مـی کـنـی !

و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر

دوستش داشته ای ،

کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،

که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،

به قـدر یـک ذره ،

یک ثانیه حتی !

درست از همانجاست که توقع آغاز می شود

و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم

گاه گاهی دلم می گیرد


گاه گاهی دلم می گیرد


با خودم می گویم:


به کجا باید رفت؟


به که باید پیوست؟


به که باید دل بست؟


به دیاری که پر از دیوار است؟


به امینی که امانت خوار است؟


یا به افسانه دوست؟


گریه ام می گیرد!