عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

نمی خواهی………….

نمی خواهی میزبان دلتنگی هایم باشی؟

نمی خواهی حلقه یاس های سپید را به گردنم بیاویزی؟

نمی خواهی شبنم های اشتیاق را به چشمانم هدیه دهی؟

نمی خواهی گونه هایم را به شفافیت شرم بیامیزی؟

نمی خواهی دوباره به معصومیت نگاهم سوگند بخوری؟

نمی خواهی زمزمه کنی:به عظمت اشکی که در دیده ات می درخشد

به عظمت سکوتی که در زندگی ات جاری است

و به عظمت تمام دلشکستگی های بی صدایت

همیشه کنارت خواهم ماند؟

نمی خواهی………….

 

بمان

اگر فکر می کنی که رفتنت باعث شکستنم می شود

 

اگر فکر می کنی که از پس رفتنت اشک می ریزم

 

اگر فکر می کنی که با نبودنت لحظه هایم خالی میشود 

 

 

بسیار درست فکر کرده ای

 

تو که میدانی نبودنت را تاب نمی آورم

 

...پس بمان

 

از شمع سه چیز آموختم

از شمع سه چیز آموختم

1-ایستاده بمیرم

2-بی صدا بمیرم

3-به پای یار بمیرم

 

 

قلب ستارگان

آنگاه که.......... ضربه های تیشه زندگی را
بر ریشه آرزوهایت حس میکنی؛
به خاطر بیاور که ...............
زیبایی شهاب ها
از شکستن قلب ستارگان است!!!!

 

معنی دوستت دارم یعنی چه؟

معنی دوستت دارم یعنی چه؟

 ( د ) : داشتن تو ، حتی برای لحظه ای ، به تمام عمر بی کسی ام می ارزد . همچون دیوانه ای که لحظه ای داشتن را در تمام رویاهایش باور می کند .

( و ) : وابسته ی تپش های قلب عاشقت هستم که به روح ساکن من حیات می بخشد .

( س ) : سرسپرده ی برق نگاه توام ، لحظه ای که مرا در آغوش گرمت میهمان کنی .

 ( ت ) : تک ستاره ی شبهای بی فانوسم شدی روزی که از خدا تکه ای نور طلب کردم .

 ( ت ) : تپش های قلبم در گرو عشق توست که در رگهای زندگیم جاریست .

 ( د ) : دوری از تو را باور ندارم ، حتی در رویا ، که من ذره ای از وجود عاشقت گشته ام .

( ا ) : آرام دل بیقرار و عاشقم در چشمان روشن تو موج می زند ، وقتی به دریای نا آرام اشکهایم می نگری .

( ر ) : راز مرگ دلتنگی هایم ، روزیست که دستان گرم تو پناه دستان سرد و بی نصیبم باشد .

( م ) : مهتاب می سوزد ، تا ابد ، در آتش عشقت . که درد را به جان خریده است در بازار عاشقی

دیرگاهیست در درونم غوغایی برپاست...

دیرگاهیست در درونم غوغایی برپاست...

آن روز که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی نهاد...!

ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق، خود را در پستوی زمان تنها حس می کنم...
چشم هایم دیگر از آن من نیستند... هیچ نمی خواهند... جز تو! هیچ نمی بینند... جز تو
!
دست هایم... به امید نوازش پلک هایت با من همراهند
...!
و پاهایم... نمی دانم مرا به کجا می برند... شب هنگام در جستجوی تو، مرا به دل سیاهی می کشانند
...!
بند بند وجودم به انتظارت نشسته است
...
کاش بیایی و مرا از این التهاب رهایی بخشی.....!

 

دیدی تا حالا اگر کسی رو دوست داشته باشی دلت نمیاد اذیتش کنی؟

دلت نمیاد شیشه دلش رو با سنگ زخم زبون بشکنی؟

دلت نمیاد ازش پیش خدا شکایت کنی حتی اگر بره و همه چیزو با خودش ببره...

حتی اگر از اون فقط های های گریه ی شبانت بمونه و عطر اخرین نگاهش...

حتی اگر بعد از رفتنش پیچک دلت به شاخه نازک تنهایی تکیه کنه دیدی؟

هر گوشه و کنار شهر هر وقت کسی از کنارت رد میشه که بوی عطرش رو میده چه حالی میشی؟

بر میگردی و به اون رهگذر نگاه میکنی تا مطمئن بشی خودش نبوده

 

زمان

زمان خیلی کند است برای کسانی که انتظار می‌کشند.

خیلی سریع برای کسانی که می‌ترسند.

خیلی طولانی برای کسانی که اندوهگین‌اند.

خیلی کوتاه برای کسانی که شاد‌اند.

ولی برای کسانی که عاشق‌اند زمان جاودانگی دارد

گفتم:

گفتم: تو عاشق نبودی و نیستی........

گفتم:عشق یک ماجراست ، ماجرایی که باید آن را بسازی....

گفتم:عشق درد است ...

گفتم:عشق رفتن است عبور است ، نبودن است...

گفتم: عشق تضاد است....

گفتم:عشق جستجوست ، نرسیدن است...... نداشتن و بخشیدن است....

گفتم:عشق آغاز است , دیر است و سخت است....

گفتم:عشق زندگیست ولی از یه نوع دیگه

 

واژه ی عشق

آنگاه که با دستانت واژه ی عشق را بر قلبم نوشتی

سواد نداشتم اما به دستانت اعتماد داشتم

.حال سواد دارم اما دیگر به چشمان خود اعتماد ندارم

 

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد زدوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت
نامی است زمن بر من و باقی همه اوست

 

گفتمش

گفتمش بی تو چه میباید کرد ؟

عکس رخساره ی ماهش را داد ..

گفتمش همدم شبهایم کو ؟

تاری اززلف سیاهش راداد ..

وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد ..

یادگاری به همه داد و به من...

انتظار سرراهش را داد

 

دلم غمگین

دلم غمگین

نگام ابری

چشام بارون

صدام ابری

طلوع عشق من بی رنگ

غروب گریه هام ابری

منو دلتنگیه گریه

به روی شونه های تو

می شم بارون دلتنگی

 

می بارم ازچشای تو

نمی خوام بی تودنیارو

باگل ها وباگلدون هاش

نمی خوام بی توفردارو

با تابستون هازمستون هاش

عاشق شده بود.

دیدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود

عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زیر باران پوسید

آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

 

کاش می دیدم چیست آنچه از کلام تو تا عمق وجودم جاریست!

کاش می دیدم چیست آنچه از کلام تو تا عمق وجودم جاریست!

صدای قلب تو را ،پشت آن حصار بلند همیشه می شنوم

من در آن لحظه که صدای موسیقی احساس تو را می شنوم

برگ خشکیده ی ایمان را در پنجه باد

رقص شیطانی خواهش را در آتش سبز!

نور پنهانی بخشش را در چشمه ی مهر می بینم.....

کاش می گفتی چیست آنچه از کلام تو ، تا عمق وجودم جاریست