عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

ای سهراب

با تو ام ای سهراب
ای به پاکی , چون آب
یادته گفتی بهم؟ ...
تا شقایق هست زندگی باید کرد
نیستی سهراب ببینی
که شقایق هم مرد
دیگه با چی, دلی رو خوش کرد؟
یادته گفتی بهم؟ ...
اومدی سراغ من
نرم و آهسته بیا
که مبادا ترکی برداره
چینی نازک تنهایی تو
اومدم آهسته
نرمتر از یک پر قو
خسته از دوری راه
خسته و چشم به راه
یادته گفتی بهم؟ ...
عاشقی یعنی دچار
فکر کنم شدم دچار
تو خودت گفتی ...
چه تنهاست
ماهی اگه دچار دریا باشه
آره
تنها باشه
یار غم ها باشه
یادته میگفتی؟ ...
گاه گاهی قفسی میسازم
میفروشم به شما
تا با آواز شقایق که در آن زندانیست
دل تنهاییتان تازه شود
دیگه حتی اون شقایق که اسیر قفسه
سهراب
ساحل یک نفسه
نیست که تازه کنه
این دل تنهایی من
پس کجاست اون قفس شقایقت؟
منو با خودت ببر به قایقت
راست میگفتی
کاش که مردم دانه های دلشان پیدا بود
آره
کاشکی دلشون شیدا بود
من به دنبال یه چیز بهترینم سهراب
تو خودت گفتی بهم ...
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد