عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

  داشتم فکر می کردم به صدای تولد
 تولد هر چیزی یک صدای خاص دارد
 تولد یک نوزاد ، تولد یک جوجه اردک , تولد یک جوانه گندم ...
 خاک را شکافتن و دانه در آن نهادن , چقدر برای من لذت بخش است
 دانه را پوشاندن و به انتظار نشستن , چقدر بیشتر برایم لذت بخش است
 خاک سنگ دارد , و خارهای خشک
 و گاهی لانه مورچه های ریز و سیاه هم خراب می شود
 و مورچه های هراسان , انگشتان آدم را گاز می گیرند
 اما نفوذ , سرسختی می خواهد
 جای دانه , گرمترین گوشه دل خاک است
 آن جایی که کمی هم رطوبت باران روزهای قبل را دارد
 گاهی دلم می خواهد جای یک دانه باشم ,
 کسی از راه برسد و مرا در گرمترین گوشه دل خاک بکارد
 کسی چه می داند
 شاید جوانه های خجالتی و سبز رنگ دل سرخ من ,
 آن زیر ها تقلایی بکنند
 و من ریشه هایم را محکم کنم
 سالهاست که من تشنه جرعه ای آب
 قطره ای نوازش
 و اندکی خواب هستم
 خوابی که سرانگشتان نوازشگر آفتاب , بیدار گر آن باشد
 نه صدای گوشخراش زنگ ساعت شماطه دار ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد