عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم    

دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت

بنشینم سر رو شانه هایت بگذارم....از عشق تو.....از داشتن

تو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش

بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام

وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم اری من تورا دوست دارم

وعاشقانه تو را می ستایم

 

ای کاش

ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم.

 

ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت بر رویت می گستراندم.

 

ای کاش می توانستم اشک باشم تا هرگاه که آسمان چشمهایت ابری می شد باریدن می گرفتم.

 

ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت نشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم.

 

ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور دستها در کنار تو پرواز می کردم.

 

ای کاش می توانستم سایه باشم تا نزدیک ترین کس به تو بودم.

 

آری؛ ای کاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه و همقدم با تو بودم.

 

 

فردا

 

بیچاره ساده دل ... و زود باور

به انتظار فردا ایستاده بود

... بهار از راه برسد

و چشم هایش را به نظاره بنشیند

*    *    *

روزی که چاووشیان  خواندند

فردا را به دیروز بدرقه می کردند

آخر ... ، توی ساده دل

تکیه بر کدام کرانه قصه داشتی ؟

......

و حالا ...

نظاره گر جاده بی فردا باش

بایست و ببین ،... کار خدا را چه دیدی

شاید ...، فردایی  در کار بود