ای تو آمده از شهر دلربایی
ای تو از جانم گرفته غم بی صدایی
من با تو آمدن را دوست دارم
من دوست داشتنم را با تو دوست
من آسمانم را برای تو کنار گذاشته بودم
تو رفتی بی من ، من بی تو تنها مانده ام
تو یک شهر بودی ، من یک کوچه پر از برگهای تنهایی
ای تو از سکوت جان گرفته جان من را با سکوت خویش نگیر
جای پاهایت از کوچه خیالم رد گم نکردند
بی تو تنها مانده ام
با یاد او هرگز تنها یی معنا ندارد