عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

میخواهی بروی؟

میخواهی بروی؟
خب برو…
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو…
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو…
احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو…
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
برو…
فقط برو…..

 

نظرات 4 + ارسال نظر
چوپان دروغگو جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ق.ظ http://neyrang.blogfa.com

عالی بود عزیز.
طبق معمول.

بخاطر مطالب زیبات،من شما رو لینک کردم.
شما هم اگه افتخار بدین، لینکم بفرمائین، خوشحالم میکنین.

ازطرف یک دوست شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام بازم من اومدم بهت نظر بدم امیدوارم خوشحال بشی این مطلبی که نوشتی چه حکایت جالبی است خوشم اومد مر30 فعلابای بای

melika یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:46 ب.ظ

asheghtam

melika سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:11 ب.ظ

be khatere manam ke shode bishtar benevis golam

chashm azizam say mikonam

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد