ای کاش معلم جبر بودم تا توان عشق رو می نوشتم ...
ای کاش معلم هندسه بودم تا قضیه دوست داشتن رو ثابت میکردم ...
ای کاش معلم ادبیات بودم تا اسمم را در اسمت صرف میکردم ...
ای کاش معلم شیمی بودم تا اسمم را با اسمت می امیختم و از آن عنصر عشق میگرفتم ...
و ای کاش معلم زبان بودم و فریاد میزدم I LOVE YOU
شاید باور نکردی آن زمان که گفتم می روم برای ابد رفتم.....هیج گاه جدی نگرفتی که صبح گاهی خواهد آمد که خواهم رفت....آخرین وداعم را دیدی اما باز سکوت کردی.....تنها گفتی کاش امشب بمیرم.....و من در گرداب خاطراتم به تو فهماندم که سخن ات پوچ است.....مرگ تو
با رفتن من فرا نمی رسد و این چه زیباست!
نمی دانم این چندمین بار است که دست تو را گم می کنم . شاید شایسته دست مهربان تو نیستم ... اما مرا کودکی تصور کن ... یا شاخه گلی تنها در سیاره ات ... کنایه های من از سر خشم نبود ... تو عازمی و من تو را دوست میداشتم ... حال که می خواهی بروی برو ... میدانم که روزی دوباره دست تو را خواهم یافت .. هیچ دور نیست آن زمان ... گاه و بیگاه چتر مرا باز کن و ببین که صورتم زیر سیلی آفتاب داغ میشود .... می دانم که لحظه وداع نزدیک است .... بایست .... ! من خواهم گریست ... تو به جان من بدی روا نداشتی ... تو خواهش قلبم را ندیده می گیری .... و خوب می دانم این منم که اسیر سیاره تو می مانم و تو سفر می کنی ... یادت باشد وقتی به ستاره ها سفر کردی من از همینجا برایت دست تکان خواهم داد .... زیر سایه بان یاد تو منتظر خواهم ماند زیرا که عشق هرگز نمی میرد ....
فردی دل شکسته فریاد می زند
عشق ممنوع , ممنوع , ممنوع
زیر لب گفتم :
مگر می شود آدم فقط یکبار عاشق شود
عشق ابدی , فقط حرف است
مگر می شود عشق ممنوع شود
مگر می شود در ته این دالان تاریک
در درون این شبهای مهتابی کسی عاشق نشود
پس بدانیم که گر کسی عاشقی را جرم دانست
آن نردبان این جهان ما و منی است
عاقبت این نردبان افتادنی است
احمق است آنکس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
مگر میشود ادم فقط یک بار عاشق بشود؟عشق ابدی فقط حرف است. پیش می اید که ادم خیلی خاطر کسی را بخواهد،اما همیشه وقتی ادم فکر می کند که دلش پیش کسی سخت گرفتار است،یک دفعه یک جایی می بیند که دلش ،ته دلش برای یکی دیگر هم می لرزد. اگه با وفا باشد که دلش را خفه می کند و تا اخر عمر حسرت ان دل لرزه برایش می ماند. اگر بی وفا باشد، می لغزد و همه ی عمرش عذاب گناه بر دلش می ماند. هیچ کس حکمتش را نمی داند... حالا با خود ادم است که حسرت را بخواهد یا عذاب گناه را.