عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

هیس... ساکت

در هیاهوی زمان

در دل ساکت شب

بی رمق، خسته و سرد

من به دنبال خودم می گردم!

کی شدم گمشده در وادی غم؟

من که بودم...

کیستم...

چه کسی خواهم شد؟

قاصدی بی مقصد

 

آه...

ای رفته ز یاد

مشتی از خاک زمین

من گمشده ام

چه کسی خواهد یافت؟

من سرگردان را...

من پاییزی را...

 

گم شدم در تنهایی

وسعتی تو خالی

باد برده است مرا

یا که یک خواب عمیق؟

من چه اندازه زیاد

پوچ و خالی شده ام!

عشق از یاد دلم رفته چه زود

 

هیس... ساکت... انگار...

که صدایی خبر از آمدنم می دهد

این صدای قدم خسته توست؟

یا نوای قدم رسته من؟

آنچه از من شده دور

به تنم می آید

من به من می رسم انگار دگر

شاید این بار شکوفا شوم

 

هیس... ساکت... انگار...!

 

حس

خوبی دارم به تو که نزدیکی
می شه دستاتو گرفت توی این تاریکی
می شه تا اخر عمر با خیالت سر کرد
می شه عاشق موندو عشق رو باور کرد
تا تو هستی جز تو همه چی ممنوع است
عشق دل کنده از این کوچه باغ بن بست
من توی آغوشت گرم بودم یا سرد
کاش شب می فهمید، روز باور می کرد
بغض یه دنیا رو از دلم کم کردی
من فقط من بودم منو ادم کردی
عشق بی حادثه نیست من خیانت کردم
اگه یادم باشی زود برمیگردم
ای خدایی که برام تو شبا فانوسی
هول می شم وقتی تو منو می بوسی

 

شما چه کردید؟؟؟

چقدر آرزو داشتم دیگران حرفهای مرا بفهمند و چقدر دوست داشتم نگاه خیسم را درک کنند

چقدر دلم میخواست یکنفر به من بگوید:"چرا لبخندهای تو اینقدر بی رنگ است؟"

اما کسی نبود.

همیشه من بودم و من بودم و تنهایی همراه با دفتری پر از شعر!

آری با شما هستم...شما دوستانی که بی تفاوت از کنارم گذشتید...

حتی یک بار هم نپرسیدید:"چرا چشمهای تو بارانی است؟"

شما که بی رحمانه لبخند ساده ام را سوزاندید و نگاه بی ریایم را خاموش کردید!

شما که یکسره به فکر خودتان بودید...

جرم من چیست؟؟؟

منی که خالصانه همه ی شما را دوست دارم و قلب کوچکم را مالامال از محبت نثار شما کرده ام...

شما چه کردید؟؟؟

 

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

 

              حق با سکوت بود صدا در گلو شکست

 

دیگر دلم هوای پریدن نمیکند

 

                تنها بهانه ی ما در گلو شکست

 

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

 

               آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

 

ای داد کس به داغ دل باغ دل نداد

 

           ای وای های های عزا در گلو شکست

 

آن روزهای خوب که دیدیم خواب بود

 

          خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

 

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

 

          بغضم امان نداد و خدا....در گلو شکست

 

 

آرزو دارم ..............

آرزو دارم ..............

آرزو دارم فراموشت کنم اما چگونه؟

از نهیب سینه خاموشت کنم اما چگونه؟

آرزو دارم در آغوشت کشم بی محابا اما چگونه؟

دستهایت را بگیرم پیش چشمانت بمیرم

زلف خودرا همچو پوشت کنم اما چگونه ؟

سر به دامانت گزارم تا که جان در سینه دارم اما چگونه؟

خواب نازی کنج آغوشت کنم اما چگونه ؟

 اما چگونه    چگونه؟

 

تضاد

تقابل جوانی و پیری
دردناک است ...
تضاد احساس و عقل
کشنده است ...
 
به چه کسی باید گفت
که دردی در دل داشتن
و درمان را در یک قدمی دیدن
زجر آور است ؟!
 
به چه کسی باید گفت
خواستنش با دل
و روی برگرداندن از روی عقل
ملال آور است ؟!
 
تقابل دل و عقل
وحشتناک است ...
تضاد عقل و دل
دیوانه کننده است ...

 

نظر

من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است

و کبوتر زیباست

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد

چشمها را باید شست

جور دگر باید دید

(سهراب)

 

10 نمونه از بهترین عبارات عاشقانه :

10 نمونه از بهترین عبارات عاشقانه :

 

1) ما نه برای یافتن فردی کامل، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ناکامل عاشق میشویم. – سام کین

2) من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند، و مهم نیست که چه کار می کنید، که هستید و کجا زندگی می کنید؛ اگر مقدر شده که دو نفر با هم باشند، هیچ مرز و مانعی بین آنها وجود نخواهد داشت. – جولیا رابرتز

3) دوستت دارم نه به خاطر اینکه چه کسی هستی، به این خاطر که وقتی با توام چه کسی میشوم.  – ناشناس

4) زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر نیست، بلکه در یک سو نگریستن است.  – آنتونیو دو سنت اگزوپری

5) در عشق حقیقی، کوتاهترین فاصله بسیار طولانی است و از طولانی ترین فاصله ها می توان پل زد. –هانس نوون

6) عشق یعنی وقتی دور هستید دلتنگ شوید اما از درون احساس گرما کنید چون در قلبتان به هم نزدیکید.  – کی نودسن

7) اگر هر بار که لبخند بر لبانم می نشانی، می توانستم به آسمان بروم و ستاره ای بچینم، آسمان شب دیگر مثل کف دست بود.  – ناشناس

8) بهترین و زیباترین چیزها در دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستند—باید آنها را با قلبتان احساس کنید. –هلن کلر

9) ین عشق نیست که دنیا را می چرخاند، عشق چیزی است که چرخش آنرا ارزشمند می کند.  – فرانکلین پی جونز

10) اگر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست.  – هرمان هسه

 

سهراب

تنها در بی چراغی شب ها می رفتم

دست هایم از یاد مشعل ها تهی شده بود. 
همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود. 
مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد. 
لحظه ام از طنین ریزش پیوند ها پر بود. 
 

تنها می رفتم ، می شنوی ؟     تنها. 
من از شادابی باغ زمرد کودکی براه افتاده بودم. 
آیینه ها انتظار تصویرم را می کشیدند، 
درها عبور غمناک مرا می جستند. 
و من می رفتم ، می رفتم تا در پایان خودم فرو افتم. 
 

ناگهان ، تو از بیراهه لحظه ها ، میان دو تاریکی ، به من پیوستی. 
صدای نفس هایم با طرح دوزخی اندامت در آمیخت: 
همه تپش هایم از آن تو باد، چهره به شب پیوسته ! همه  
تپش هایم. 
من از برگ ریز سرد ستاره ها گذشته ام 
تا در خط های عصیانی پیکرت شعله گمشده را بربایم. 
دستم را به سراسر شب کشیدم ،  
زمزمه نیایش در بیداری انگشتانم تراوید. 
خوشه فضا را فشردم، 
قطره های ستاره در تاریکی درونم درخشید. 
و سرانجام  
در آهنگ مه آلود نیایش ترا گم کردم. 
 
میان ما سرگردانی بیابان هاست. 
بی چراغی شب ها ، بستر خاکی غربت ها ، فراموشی آتش هاست. 
میان ما "هزار و یک شب" جست و جوهاست.  
 
سهراب