عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

حقیقتی کوچک اما شگفت انگیز برای ساخت زندگی

حقیقتی کوچک اما شگفت انگیز برای ساخت زندگی 

اگر:

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

برابر

26-25-24-23-22-21-20-19-18-17-16-15-14-13-12-11-10-9-8-7-6-5-4-3-2-1

باشد ... آن گاه داریم ...

 

کار سخت   HARD WORK

H+A+R+D+W+O+R+K

98%=11+18+15+23+4+18+1+8

 

دانش  KNOWLEDGE

K+N+O+W+L+E+D+G+E

96%=5+7+4+5+12+23+15+14+11

 

دوست داشتن  LOVE

L+O+V+E

54%=5+22+15+12

 

خوشبختی  LOCK

L+O+C+K

47%=11+3+21+12

(بیشتر ما تصور نمی کنیم که این مورد خیلی مهم است؟؟)

پس چه چیز صد در صد را می سازد؟

 

پول؟... نه!!! MONEY

M+O+N+E+Y

72%=25+5+14+15+13

 

راهبری؟.... نه!!!   LEADERSHIP

L+E+A+D+E+R+S+H+I+p

97%=16+9+8+19+18+5+4+1+5+12

 

هر مساله ای راه حلی دارد تنها اگز نگرشمان را تغییر دهیم.

به قسمت بالا برگردید، به 100%واقعا به چه چیزی برای یک قدم پیش تر رفتن احتیاج داریم؟؟

 

نگرش  ATTITUDE

A+T+T+I+T+U+D+E

100%=5+4+21+20+9+20+20+1

 

این نگرش ما نسبت به زندگی و کار است که زندگی را 100%می سازد!!!

نگرشتان را تغییر دهید، تا بتوانید زندگی تان را تغییر دهید!!!

حالا شما جواب سؤال را می دانید چه کاری انجام خواهیم داد؟؟

نگرش، همه چیز است.

 

باران

کاش امشب باران ببارد بارانی که همیشه دلم برایش تنگ می شود کاش امشب باران ببارد و روحم را جلا بخشد هنوز هم بوی خاک باران خورده مدهوشم می کند مرا می برد تا انتهای رویاها

کاش زیر باران باشم زیر آسمان بی انتها بدون چتر بدون سرپناه تنهای تنها و به آسمان نگاه کنم این آسمان دیدن دارد آسمان هم درد را می گویم وقتی به عمق اشک های آن می نگرم دلم آرام می گیرد و تازه باورم می شود که هنوز هم باران بیشتر از من اشک می ریزد .

باران که می بارد همه گریه می کنند گریه ای که هیچ کس آن را نمی بیند ولی بعد از آن همه دلشان باز می شود  ،باران که می بارد می برد دلها را تا ناکجای روئیاهای عاشقانه،  کاش امشب باران ببارد با بوی همیشگی اش خدا کند که بهشت هم همین بو را داشته باشد،  کسی می گفت دلیل اینکه خاک نم خورده انسان را مدهوش و سرگردان خویش می کند این است که انسان نیز از همان جنس است شاید انگار باران به جای همه گریه می کند و راز دل همه را از خدا می خواهد و آسمان که آرام می شود همه آرام می شوند،  ببار ای دلسوز بشر ببار که باریدنت را دوست دارم  ،ببار که شاید از پس اشک های تو دل انسان آرام گیرد،  ببار که شاید این همه احساس تو به ما هم احساسی نو هدیه کند  ،ببار که این ذلال بشوید هر آنچه ذلال نیست ، بشوید بدی ها را،  بشوید غم ها را،  بشوید نامردمی ها را،  بشوید زشتی ها را،  بشوید کینه ها را تا شاید از پس آن مانند کودکی که بعد از گریه صورت از پای مادر بر می دارد و آرام می شود ما هم آرامشی را دست یابیم که نیست که فراموش شده که نمی دانم کی و کجا این بشر جایش گذاشته و مدتی است که نیست و مدتی است دلم در پی این دلتنگی ها آن را خواب می بیند ، ببار که باریدن تو قشنگ است

 

نگاهم

نگاهم یتیم ندیدن نگاهی است که در خزانی سرد تنهایم گذاشت!

و چشمانم در انتظار نوری است که با رفتنش قلبم را در احاطه ی خلا ای مبهم نابود کرد

و دست هایم به سوی آسمانی است که مرا ازعشقم جدا ساخت!

و نگاهم به دنبال بی کرانی است که هیچ وقت در افقهای قلبم پایان نمی یابد ....

و اشک هایم محبوس صدفی است که در دریای غمهایم غرق شد...

و گوشهایم به دنبال صدایی است که در شبهای تار زندگی ام با لالایی های زیبایش مرا می خواباند...

و قلبم به دنبال نجوایی است که در دل سیاه شب عشق الهی را برایم تفسیر می کرد...

و روحم به دنبال معصومیت از دست رفته ایست که با رفتنش

لحظه و لحظه مرا از خدایم دورتر ساخت!

 

اگه....

اگه یه نامه باشم
پر از پیامای خوب
کاشکی جوابم تو باشی
اگه یه عابر باشم
اسیر طوفان شن
کاشکی سرابم تو باشی
پر از گناهم اگر رها شده بی خبر
کاشکی گناهم تو باشی
اگر تمام تنم
دو چشم خسته باشه
کاشکی نگاهم تو باشی
تو در من تب خوندنی تب تند و فریاد
تو اصلا تمام منی ، یه سایه ی همسفر ، یه همزاد
تولد یک صدا یه فریاد
سکوت من شیشه ای صدای تو موندنی
در من ، طلوع صدایی
تو مثل گل ساده ای نجیب و آزاده ای
اسمت ، صدای رهایی
صدای من رفتنی
صدای ما موندنی
مثل صدای همیشه
تو مثل گل ساده ای
نجیب و آزاده ای
حرفی ، برای همیشه

                              

می بینی

می بینی!!!!

تو چه آرام می گذری از کنار تنهاییم

نیم نگاهی ولبخندی

به نشانه دوستی

یا رسم وعادت دیرین

برای تسکین قلب من است یا افکار خودت؟؟؟؟؟????

نمی دانم!!!!

هر چه هست

قلب مرا به آتش می کشاند

چشمانم را می سوزاند

لبانم را قفل می کند.

 

وقتی

شگفتا :
وقتی که بود نمی دیدم
وقتی می خواند نمی شنیدم
وقتی که دیدم که نبود
وقتی شنیدم که نخواند!
چه غم انگیزاست وقتی چشمه سرد و زلال
در برابرت، می جوشد و می خروشد
و می خواند ومی نالد، تشنه آتش باشی ونه آب،
و چشمه خشکید , از آن آتش که تو
تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت،
و آتش کویر را تافت، و در خود گداخت واز زمین آتش
روئید واز آسمان آتش بارید تو تشنه آب گردی و
تشنه آتش وبعد، عمری گداختن ازغم نبودن کسی
که تا بود از غم نبودن تو می گداخت...
دکتر علی شریعتی